گفتگو با عوامل كلبه ای در مه -۱؛

پایتخت لهجه ساختگی داشت؟

پایتخت لهجه ساختگی داشت؟ کاراموند: عوامل سریال کلبه ای در مه ضمن اشاره به خاصیت های محتوایی این مجموعه، قیاس آن با بعد از باران را یک قیاس اشتباه دانستند و درباره استفاده از لهجه در سریال های سیما انتقاداتی را مطرح نمودند.



خبرگزاری مهر - گروه هنر- عطیه مؤذن: سریال «کلبه ای در مه» با نام اولیه «می جان» به کارگردانی حسن لفافیان و تهیه کنندگی سعید پروینی به تولید رسیده بود، این سریال در شمال کشور تصویربرداری شد و سراغ فضای خان و ارباب و رعیت رفت و اهتمام کرد درامی را در این فضا روایت کند که هم به داستان های انقلاب می پردازد و هم به مبارزه با خان ها و هم روایتی عاشقانه دارد.
همزمان با پخش قسمت های پایانی سریال، عوامل این مجموعه در خبرگزاری مهر حضور بهم رساندند و درباره سریال، حواشی، نقاط قوت و ضعف آن سخن گفتند.
حسن لفافیان کارگردان، سام قریبیان، حمید ابراهیمی، رضا جوشنی بازیگران و سعید پروینی تهیه کننده در این میزگرد حاضر شدند که متن این گفتگو همزمان با پخش قسمت پایانی این سریال که امشب چهارشنبه ۳۰ تیرماه از شبکه سه سیما روی آنتن می رود منتشر می شود.
در بخش نخست این سریال عوامل درباره خود مجموعه، لهجه ها و قصه ای که برخی آنرا با «پس از باران» قیاس کردند سخن گفتند.
بخش اول این گفتگو را در زیر می خوانید:
* آقای لفافیان پس از «به رنگ خاک» که بصورت مشترک کارگردانی کرده بودید، سریال «کلبه ای در مه» دومین تجربه سریال سازی شما با یک قصه بومی است. پس از جنوب، سراغ فضای شمال کشور رفتید. برای شروع کمی از دغدغه خود دراین زمینه بگویید.
حسن لفافیان: این مسئله به سال ها قبل بازمی گردد که من فیلم سازی را شروع کردم. من خودم متولد مشهد، اهل سیستان و بلوچستان و بزرگ شده زاهدان هستم. سی و خرده ای سال هم در تهران ساکنم. وقتی فیلمسازی را شروع کردم، بیشترین علاقه ام به داستان هایی بود که در جایی غیر از تهران اتفاق می افتاد. ۱۵ تله فیلم ساخته ام که ۱۰ تا از آنها خارج از تهران می گذرد. اعتقاد دارم داستان هایی که در خارج از تهران می گذرد، جذابیت بصری بیشتری دارند. نخستین سریالی که به من پیشنهاد شد «به رنگ خاک» بود که سریالی اپیزودیک بود و از میان سی وچند قسمت، بیست و چند قسمت را ما کارگردانی کردیم که در جزایر خلیج فارس مانند قشم و هرمز داستان هایش روایت می شد.
این کار هم که به من پیشنهاد شد، نخستین سوالم این بود که داستان ش مربوط به کجاست؟ گفتند شمال. این نخستین انگیزه ام شد تا متن را بخوانم. این فضاها را اصولاً دوست دارم. قصه را خواندم، دیدم جای کار دارد اما نیازمند باردیگر نویسی است. امروز هم دو متن به من پیشنهاد شود که یکی در تهران و دیگری در شهرستان باشد، اولویتم قبول کار در شهرستان است.حسن لفافیان
* غیر از این ماجرای موقعیت مکانی، چه نکته دیگری در داستان سریال برای تان جذابیت بیشتری داشت؟
لفافیان: احساس کردم با داستان های کلیشه ای که همیشه خوانده بودم، متفاوت است؛ کلیشه هایی مانند یک خان بد و شخصیت های صددرصد خوب. احساس کردم این قصه می تواند با یک بازبینی تبدیل به داستانی متفاوت از چیزهایی که قبلاً شنیده بودیم و شخصیت هایی که بارها دیده بودیم تبدیل گردد. در طول کار با کمک همه دوستان و خصوصاً بازیگران به خروجی ای رسیدیم که من به شخصه بسیاری از آن راضی هستم.
پروینی: در هیچ قسمتی از سریال، هیچ مضمونی را سنجاق نکرده ایم. هر آن چیزی که به متن اصلی نمی چسبید، کنار گذاشتیم. آدم های مختلف در زمینه های مختلف زنگ می زدند و بطورمثال می گفتند چرا خان شما این طوری است؟ چرا این حرف را می زند اما آن برداشتی که می توان از آن داشت را نداریم؟ این دقتی است که در کل کار از نگارش متن تا کارگردانی مدنظر داشتیم * آقای پروینی کمی درباره روند تولید سریال بگویید. به ویژه که در روند تولید شاهد تغییراتی در تیم تولید هم بودیم.
سعید پروینی: قصه این سریال که در ابتدا مربوط به شهدای غواص می شد، در سال ۹۶ به چند نویسنده پیشنهاد دادم. با این وجود قصه در این سریال به سمت و سوی دیگری رفت که چون دیدیم ممکنست حق شهدای غواص به خوبی ادا نشود ترجیح دادیم در فضای دیگری به آن بپردازیم. درواقع در پروسه باردیگر نویسی بود که به این نتیجه رسیدم کار با سروشکل متفاوت جلو برود و در ادامه اگر استقبالی اتفاق افتاد، سراغ داستان های دیگر برویم.
* اتفاقاً خوب است که آن دست مضامین را به کارتان سنجاق نکردید...
پروینی: در هیچ قسمتی از سریال، هیچ مضمونی را سنجاق نکرده ایم. هر آن چیزی که به متن اصلی نمی چسبید، کنار گذاشتیم. آدم های مختلف در زمینه های مختلف زنگ می زدند و بطورمثال می گفتند چرا خان شما این طوری است؟ چرا این حرف را می زند اما آن برداشتی که می توان از آن داشت را نداریم؟ این دقتی است که در کل کار از نگارش متن تا کارگردانی مدنظر داشتیم. حتی احتیاط بازیگران در بیان دیالوگ ها هم بود. همه می خواستیم روی خط قرمز حرکت نماییم اما نه این طرف بیفتیم و نه آن طرف. کار ما را اگر با دیگر کارهای انقلابی مقایسه کنید، می بینید که حرف های گل درشت را مطرح نکرده ایم. اگر داستان سریال ظرفیت نداشته باشد، دیالوگ های گل درشت و شعاری در آن بخش و سکانس ها هم نمی بینیم. حتی در متن اولیه ای که آقای لفافیان خواند هم موضوع شهدای غواص را داشتیم، اما در بازنویسی تصمیم گرفتیم آنرا حذف نماییم.
سریال «حوالی پاییز» زودتر به سرانجام رسید، پس از آن دو سالی درگیر متن این سریال بودیم. کار را با مرجان اشرفی زاده شروع کردیم و قول و قرارهایی هم با او داشتیم اما پس از حدود ۳، ۴ ماه همکاری، احساس کردیم این همکاری به خروجی درستی برای تلویزیون نخواهد رسید. مدتی کار به سبب کرونا متوقف گردید و بعد که خواستیم کار را شروع نماییم، عده ای از بازیگران قبلی سر کارهای جدید بودند و تعدادی از بازیگران را هم تغییر دادیم و خدا را شکر به خروجی بهتری رسیدیم.سعید پروینی
* آقای ابراهیمی شما سابقه کارگردانی و نویسندگی در تئاتر دارید، برای ورود به این کار آیا چالشی با متن سریال داشتید؟ به ویژه به تغییر متن در پروسه تولید هم اشاره شد.
حمید ابراهیمی: برای ما بعنوان بازیگر، همیشه متن در اولویت است. وقتی متن را به ما می دهند، اول از همه می خواهیم بدانیم برای مان چه دارد. من سر سریال «گیلدخت» بودم که گروه اول این سریال به من زنگ زدند. نمی دانستم برای چه نقشی اما هماهنگی میسر نشد. بعد که آقای لفافیان آمدند و این نقش را به من پیشنهاد کردند، احساس کردم این نقش برای من نوشته شده است. از آنجایی که اصلیت م گیلانی است، خیلی ترغیب شدم این نقش را بازی کنم. هرچند در ابتدا دوست نداشتم با لهجه بازی کنم...
سام قریبیان: برخی بازیگران نگران حجم دیالوگ های شان هستند در صورتیکه فرامرز قریبیان در «رقص در غبار» اصغر فرهادی به اندازه یک خط هم دیالوگ نداشت اما بیشترین جوایز بین المللی را برای همان نقش گرفت. بازیگر در سکوت کارهایی می تواند بکند که هزار برابر یک دیالوگ باشد * وقتی خودتان شمالی هستید، چرا نمی خواستید با لهجه بازی کنید؟
ابراهیمی: بالاخره ما در تهران بزرگ شده ایم. دوست داشتم به شکلی نباشد که استفاده از این لهجه حاشیه ساز شود. با دوستان مذاکره کردیم و با راهنمایی آقای لفافیان به اینجا رسیدیم. وقتی دوستان از من می پرسیدند می گفتم باتوجه به سابقه ای که در سریال های تلویزیونی داشتم، شک نکنید که این سریال می گیرد و مخاطب با آن همراه می شود. به نظرم این اتفاق هم افتاد.
* از تعامل با کارگردان بیشتر بگویید، چالشی در کم و زیاد کردن دیالوگ ها نداشتید؟
ابراهیمی: حسن لفافیان این خاصیت را دارد که گاردش کاملاً باز است و می توان با او وارد گفتگو شد. این که سر هر مبحثی می توان با او گفتگو نمود و به نتیجه رسید، بسیار خاصیت خوبی بود.
* آقای قریبان تا صحبت از متن است، شما هم درباره ارتباط خود با متن سریال بگویید.
سام قریبیان: این چهارمین سریال من است و کلاً سراغ کار سریال تلویزیونی نمی روم....
* اتفاقاً می خواستم بگویم چرا اینقدر کم سراغ بازی در سریال رفته اید؟
قریبیان: (با خنده) سریال ها هم کم سراغ من آمده اند! این رابطه دو طرفه است! معضل همیشگی من اما همیشه متن بوده است. کارهایی سراغ داریم که بدون متن، تصویب و نهایی می شوند و روزانه متن آنها نوشته می شود! کارهایی به من پیشنهاد شد که نه فقط فیلمنامه، که حتی یک سیناپس هم نداشت، پرسیدم بر چه اساسی باید بیایم سر این کار؟ من اصلاً در چنین کارهایی بازی نمی کنم. فارغ از باردیگر نویسی که منجر به بهتر شدن متن شد، یکی از حسن های این کار این بود که تمام کاراکترها، نقطه ابتدا و انتهایشان مشخص بود. شما از همان ابتدا می دانستید، سیروس کیست، مقرر است چه کند و به کجا برسد. می دانستید برزو از کجا آغاز می شود و به کجا می رود. به تعبیر ساده، تکلیف کاراکترها از همان ابتدا مشخص بود.
طبیعتاً وقتی بازیگران انتخاب شدند هم با خودشان آورده هایی را به نقش ها اضافه کردند و باید اعتراف کنم در طول دوران کاری ام نخستین باری است که چنین سعه صدری را از یک کارگردان و تهیه کننده در پذیرش آورده های بازیگران شاهد بودم. این کار حداقل ۲۰ بازیگر اصلی داشت که همه توانستند در جهت پیش برد کار نظراتی عرضه کنند. حتی در موردی، در یکی از سکانس ها خواستم که دیالوگ های من حذف شود، چون حس می کردم بیشتر در خدمت آن سکانس است. برخی بازیگران نگران حجم دیالوگ های شان هستند در صورتیکه فرامرز قریبیان در «رقص در غبار» اصغر فرهادی به اندازه یک خط هم دیالوگ نداشت اما بیشترین جوایز بین المللی را برای همان نقش گرفت. بازیگر در سکوت کارهایی می تواند بکند که هزار برابر یک دیالوگ باشد.سام قریبیان
* در این سال ها بیشتر بازیگران غالباً به فیلمنامه های تلویزیونی نقد داشته اند، یا فیلمنامه ها کامل نبوده است چه متر و معیاری در این صورت برای پذیرفتن پیشنهاد وجود دارد؟
قریبیان: برای سریالی به من زنگ زدند. وقتی گفتم متن چیست؟ در جواب گفتند، فلان بازیگر در پروژه حضور دارد و به احترام او بپذیر! واقعاً برای من چه فرقی دارد که نقش مادر یک کاراکتر را چه کسی ایفا می کند؟ فلان بازیگر محترم نشد، بازیگر دیگری بیاید، نقش من چیست؟ متر و معیار برای این انتخاب ها چیست؟ تمام کارهایی که من حضور در آنها را پذیرفتم، متن کامل و سیناپس دقیق داشته اند. نمی دانم چگونه از نظر تولیدی، برخی سریال ها بدون متن تولید می شوند....
ابراهیمی: متأسفانه روز به روز هم که جلوتر می رود، اوضاع بدتر می شود. من هم تمام سریال هایی که بازی کرده ام با متن کامل بوده است. همین نبودن متن سبب شده امروز سریال هایی شاهدیم که کاراکترها در آن فقط حرف می زنند. هیچ موقعیت دراماتیکی وجود ندارد و فقط کاراکترها دارند باهم دیالوگ می گویند! برای این است که موقعیت را کلی می نویسند، بازیگرها هم مدام نظر می دهند تا در قالب بداهه گویی کار جمع شود.
قریبیان: برای سریالی به من زنگ زدند. وقتی گفتم متن چیست؟ در جواب گفتند، فلان بازیگر در پروژه حضور دارد و به احترام او بپذیر! واقعاً برای من چه فرقی دارد که نقش مادر یک کاراکتر را چه کسی ایفا می کند؟ فلان بازیگر محترم نشد، بازیگر دیگری بیاید، نقش من چیست؟ متر و معیار برای این انتخاب ها چیست؟ قریبیان: در سینمای جهان، فیلمنامه نوشته می شود، بعد برای آن دیالوگ نویس می آورند. کاراکتری که من بازی می کنم نباید جنس دیالوگ هایش مشابه کاراکتری باشد که حمید ابراهیمی بازی می کند. گاهی در یک سریال شاهدیم همه کاراکترها شبیه هم صحبت می کنند و مشخص است حرف ها از ذهن یک نفر بیرون آمده است.
* آقای جوشنی شما گویا از بازیگران بومی حاضر در سریال بودید. کمی از تجربه خود بگویید.
رضا جوشنی: من بچه گیلان و متولد لنگرود هستم. نزدیک به ۱۰ سال است که در تهران زندگی می کنم. در تهران بیشتر مشغول کار تئاتر بودم و کمتر کار تصویر کردم. در مرکز گیلان اما هم سریال کار کرده ام و هم تجربه هایی مانند دستیاری داشته ام.
* جذابیت شمال کشور بسیاری از فیلم نامه نویسان و سریال سازان را به سمت این منطقه سوق می دهد. بعنوان هنرمند بومی آنجا چقدر فکر می کنید به درستی به دغدغه های این ناحیه پرداخته شده و می شود؟
جوشنی: من از ابتدا در اکیپ تولید اول سریال حضور داشتم. خوشحال بودم که نقش یک گیلانی را بازی نمی کنم. مانند آقای ابراهیمی...
* شما هم نگران همین حواشی بودید؟
جوشنی: بله. سریال هایی که تا امروز در گیلان تولید شده است، بیشتر به دنبال تمسخر لهجه گیلانی بوده اند. کسی که آغاز به صحبت با لهجه گیلانی کند، همه می خندند. این اتفاق ضربه زیادی به ما زده و گیلانی ها هم از این شرایط شاکی هستند. در مرکز گیلان هم برخی آدم ها از بیرون آمدند و سریال ساختند و بیشترین لطمه را همین آثار به لهجه گیلانی زدند...
ابراهیمی: بطورمثال طرف اراکی یا قزوینی است، آمده کارمند صداوسیمای مرکز گیلان شده. آن وقت سریال می سازد که لهجه ها در آن وحشتناک است!
جوشنی: بله شرایط به شکلی بود که حتی خجالت می کشیدیم بگوییم مقرر است نقش یک گیلانی را در یک سریال بازی نماییم. بعد که پروژه تعطیل شد، برای دوره بعد تولید اعلام نمودند که نقش ت تغییر کرده است. از بازیگر قبلی این نقش اجازه گرفتم اما کماکان دودل بودم، چون کاراکتر جدید گیلانی بود. بعد با مشاور لهجه سریال صحبت کردم، گفتند قرار نیست آن اتفاقات تکرار شود. خدا را شکر امروز که بازتاب ها را می بینیم، خیلی خوب است.رضا جوشنی
* اتفاقاً سریال هیچ حاشیه ای بابت لهجه کاراکترها نداشت...
جوشنی: بله، اصلاً حاشیه نداشت چون غالباً نخستین واکنش های منفی به ما می رسد. همه مراقبت می کردیم چون خودمان زمانی منتقد لهجه گیلانی در بسیاری از سریال ها بودیم.
حمید ابراهیمی: من نقش مازندرانی هم بازی کرده ام اما هیچ مازندرانی اینطور صحبت نمی کند که در این سریال (پایتخت) شاهد بودیم. این یک زبان ساختگی در تلویزیون است. خیلی روان تر و ساده تر است اما در سریال به بهانه خنداندن، آنرا کش دار بیان می کنند * برخلاف این حساسیت که برای شما وجود دارد، تجربه هایی مانند «پایتخت» سبب شد بسیاری از افراد غیربومی نسبت به لهجه شمالی علاقمند شوند.
ابراهیمی: من نقش مازندرانی هم بازی کرده ام اما هیچ مازندرانی اینطور صحبت نمی کند که در این سریال شاهد بودیم. این یک زبان ساختگی در تلویزیون است. خیلی روان تر و ساده تر است اما در سریال به بهانه خنداندن، آنرا کش دار بیان می کنند و خروجی اش می شود زبانی که نه مازندرانی است، نه گیلانی. مشخص نیست متعلق به کجاست. من تجربه بازی در نقش کردی، اصفهانی، گیلکی و غیره را داشته ام.
آنچه مهم می باشد، در گیلان این حساسیت وجود دارد چونکه استفاده این لهجه تبدیل به جوک شده است. به ویژه که بخش های مختلف گیلان هم لهجه های مختلف دارند و همه یک جور صحبت نمی کنند. خوشبختانه در این سریال بازخوردها نسبت به لهجه ما خیلی خوب بود.
* نکته ای از شروع سریال چند بار در شبکه های اجتماعی و خبرها عنوان شد که قیاس آن با سریال «پس از باران» به سبب همان زمینه ارباب و رعیتی و یا رفتن سراغ همسر دوم برای خان بود و البته شما هم این قیاس را رد می کردید اما چرا قصه به این سمت و سو رفت و آیا نیازی نبود تغییرات بیشتری در فیلمنامه باشد؟
لفافیان: بله من رد کردم هنوز هم رد می کنم من این قیاس را متوجه نمی شوم. دوستانی که این قیاس را می کنند یا این سریال را ندیده اند یا آن سریال را خاطرشان نیست. هیچ شباهتی ندارند صرف این که یک خان وجود دارد و یک نفر دو زن می گیرد بعد از باران نمی گردد. من می توانم کلی سریال مثال بزنم که این اتفاقات در آن وجود داشته است. تنها تشابهی که این دو با هم دارند استقبال بیننده است که آنرا هم دیده اند و دوست داشته اند، کارهای بسیاری در شمال کشور تولید شده، اما این سریال را مقایسه می کنند چون مورد اقبال مخاطب قرار گرفته و این سریال را هم دوست دارند. حتی شخصیت پردازی های ما به هیچ عنوان شبیه آن نیست. آن سریال کار خوبی است و نمی خواهیم نقد نماییم اما چون اسم بردید باید گفت آنجا غلوهایی دارد و ما بسیاری از شخصیت ها را در واقعیت نمی توانیم حس نماییم اما اینجا می شود حس کرد. آنجا خانی دارد که وقتی کشته می شود حال ما بد است اما اینجا خان خاکستری است و این را هم باید بگویم که این قیاس هم کار مخاطب نبوده است.
*مخاطب خیلی زود می تواند شبیه سازی کند، مدتی پیش سریال «می خواهم زنده بمانم» به انتها رسید که زمینه آن در جدا شدن یکی از شخصیت ها از فرد مورد علاقه اش و ازدواج الزامی با شخص دیگر سریال «شهرزاد» را تداعی کرد و از ابتدا تا اختتام با این سریال مقایسه شد.
لفافیان: قسمتی از این قیاس ها به مخاطب متعلق می باشد بخشی هم از دوستان شما، منتقدان و یا هم صنفی های خود ماست. تا خان می بینیم و شمال کشور می گوئیم کار شبیه «پس از باران» است اما این قیاس خیلی جذاب نیست. بطورمثال سریال «وارش» هم قبل از این تولید شده است و با همین موضوع جلو رفت و بااینکه خان نداشت اما رئیسی داشت که زور می گفت. به هر حال من اصلاً این قیاس را نمی پذیرم چون در این سریال اتفاقات خیلی متفاوت بوده است.
*خب وقتی مضمون تکرار می شود مخاطب را به سمت این قیاس می برد. بطور مثال شخصیت یاور در سریال «یاور» عیناً شخصیت فردوس بود و همه مخاطبان هم آنرا بیان نمودند اما خود عوامل سریال آنرا قبول نداشتند.
لفافیان: اتفاقاً در آنجا ای کاش دوستان قبول می کردند که یاور ادامه فردوس است. همان بازی و کست و همان نوع نگاه وجود داشت و این دفاع آنجا اشتباه بود اما قیاس بین «کلبه ای در مه» و «پس از باران» بهتان است.
* یک نکته نسبت به قصه سریال مشهود بود که خط اصلی داستان از اتفاقات کمی برخوردار بود و ریتم داستان را می انداخت بطور مثال پنج قسمت طول کشید تا یک گلوله از بدن شخصیت دامون یا امیر بیرون رود.
لفافیان: من این را قبول ندارم که می گوئید قصه ریتم ندارد مگر کل قصه درباره امیر است؟
* یک مثال بود درباره سریالی که از تلویزیون پخش می شود و مقرر است مخاطب جذب نماید. مخاطبی که امروز شبکه نمایش خانگی را با ریتم تندی از وقایع می بیند و در هر قسمت چندین اتفاق را شاهد است اما در این سریال در هر چند قسمت یک اتفاق رخ می دهد.
پروینی: شروع کار باید طوفانی باشد تا قلاب مخاطب گیر کند و این اتفاق می افتد اما اگر فکر کنید که در پنج و شش قسمت داستان های زیاد و مختلف باید گنجیده شود اشتباه است. مخاطب نمایش خانگی با تلویزیون فرق می کند، در شبکه نمایش خانگی مخاطب پول می دهد تا ببیند اما به طور معمول مخاطب تلویزیون قسمت های ابتدایی کار را از دست می دهد.
لفافیان: و بسیاری از اتفاقات را از دست می دهد.
پروینی: من قسمتی از صحبت ها را قبول دارم چون اختتام بندی ها در چند قسمت جابجا شد.
* این سریال می توانست در قسمت های کمتری ساخته شود ولی در ۳۴ قسمت به انتها رسید نظر شما چیست.
پروینی: قصه ابتدایی وارد فازهای دیگر می شد و اتفاقاً اگر آنرا می خواستیم بسازیم سریال حدود ۴۰ تا ۵۰ قسمت هم می شد چون به زمان «حال» می رسید و یا قصه به داستان شهدای غواص می رسید اما فکر کردیم در این مقطع این اختتام بندی مناسب می باشد.
لفافیان: ما قصه منسجمی داشتیم و از نظر بازیگران کمک می گرفتیم آقای ابراهیمی فارغ از بازیگری بعنوان یک بیننده هم نظر دارد و می گوید بطور مثال این قسمت از متن اشکال دارد و من این نظرات را می پرسیدم.

* اتفاقاً آقای ابراهیمی یک حرفه ای تئاتر است و احتمالاً نشود نظر خودرا که از یک مخاطب عادی تفکیک کند.
ابراهیمی: یک مسأله ای وجود دارد که در حق گروه ها و مشخصاً سه عنصر نویسنده تهیه کننده و کارگردان جفا می شود. تلویزیون می خواهد قوانینی را به وجود بیاورد که دست و پای اینها را می بندد و اینها نمی توانند فراتر بروند. اینها موجب می شود گاهی در متن اختلال هایی به وجود بیاید بطورمثال در راه شخصیت پردازی نقش های مثبت اشکال به وجود بیاید. من برای همین است که دوست ندارم نقش مثبت بازی کنم چون نقش مثبت باید حتما یک خطی باشد و نمی تواند اشتباه کند. شما کدام کاراکتر مثبت را دیده اید که خطا کند؟ در داستان هم همین گونه است خطاها و اتفاقاتی برای شخصیت های مثبت به وجود می آید که کارگردان نمی تواند از آنها فراتر برود. سیاست هایی است که دست و پای کارگردان را می بندد. در خرده داستان ها در همین سریال اما اتفاقات مختلفی رخ می دهد و می توانید اینها را در نظر بگیرید.
قریبیان: من فکر می کنم نمی گردد همیشه هم فیلم و سریال پر از اتفاق و کنش و دعوا باشد باید بعد از این دعوا به اصطلاح یک سکانس آرام هم باشد تا نوعی کنتراست به وجود بیاید.
لفافیان: این که می گویم با نظر شما مخالفم نه این که متن ما اشکال نداشته باشد. با این وجود اگر فرصت داشته باشید و موشکافانه روی متن کار کنید طبیعتاً کار بهتری خواهید داشت تا این که همزمان با تولید متن به شما برسد و روی آن کار کنید ولی ما کوشیدیم متن و خروجی اثر کمترین اشکال را داشته باشد. کاری هم که مورد اقبال قرار می گیرد به طور معمول بنا بر این است که کمترین اشتباه را داشته است.


منبع:

1400/04/30
22:59:43
5.0 / 5
966
تگهای مطلب: اهدا , بازیگر , تهیه كننده , زندگی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۳
karamond.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاراموند محفوظ است

كاراموند



برند کاراموند لاکچری