سلبریتی هایی که نه پزشکند، نه حقوقدان ولی برایتان نسخه می پیچند!
کاراموند: رییس اندیشکده عصر هوشمندی می گوید وقتی احساساتتان بیش از اندازه تحریک شد، بدانید طعمه شدید، سلبریتی ها در «اقتصاد توجه» زندگی می کنند و برای وایرال شدن حاضرند امنیت روانی میلیونها نفر را قربانی کنند.
رئیس اندیشکده عصر هوشمندی می گوید وقتی احساساتتان بیش از اندازه تحریک شد، بدانید طعمه شدید، چونکه سلبریتی ها در «اقتصاد توجه» زندگی می کنند و برای وایرال شدن حاضرند امنیت روانی میلیونها نفر را قربانی کنند.
هر از چندگاهی برخی سلبریتی ها با اظهارنظر در حوزه های مختلف خبرساز می شوند، از اظهارنظرهای احساسی و هیجانی درباره ی موضوعات حساسی همچون مهاجرت، سیاست گرفته تا حوزه های تخصصی علمی و حقوقی. خیلی از این سخنان با شعار «نمایندگی مردم» مطرح می شود، اما امروز بخشی از همان چهره ها که پیشتر به شکل قاطع و مطالبه گر سخن می گفتند، از فشار روانی، مشکلات مالی، اشتباه در تحلیل یا تصمیم های ناصحیح خود سخن می گویند. این تناقض سبب شده برخی مفسرین بر این نکته تاکید کنند که خیلی از این موضع گیری ها نه حاصل دانش تخصصی، بلکه ناشی از هیجان و رقابت برای دیده شدن بوده است.
حالا پرسشی که ذهن خیلی از مخاطبان را به خود مشغول کرده اینست که آیا فقط به سبب شهرت، می توان کسی را مرجع فکری جامعه دانست؟ و دستاوردهای این الگوگیری کورکورانه چیست؟ برای واکاوی دقیق تر این مورد و بررسی نقش سواد رسانه ای در رویارویی با این پدیده، به سراغ «معصومه نصیری»، رئیس اندیشکده عصر هوشمندی، مدرس و پژوهشگر سواد رسانه ای و دبیرکل باشگاه مدیریت رسانه و توسعه سواد رسانه ای یونسکو ایران، رفتیم و در گفتگویی تفصیلی درباره ی «فرهنگ شهرت، اقتصاد توجه و مسئولیت اجتماعی چهره ها» با او به گفت و گو نشستیم.
مخاطب، سوخت موتور شهرت!
* چرا نباید فقط به خاطر شهرت، کسی را مرجع فکری جامعه بدانیم؟و این که ورود سلبریتی ها به حوزه های غیرتخصصی، چه پیامدهایی برای جامعه دارد؟
باید وارد بررسی «فرهنگ شهرت» شویم. فرهنگ شهرت لزوماً به مفهوم کنشگری عالمانه، دقیق و درست افرادی که از آنها به عنوان «چهره» یاد می نماییم نیست. گاهی برخی افراد دقیقاً و حتی تعمداً برای دیده شدن، بسمت تصویر کردن فضایی حرکت می کنند که فقط بازخوردهای اجتماعی بهتری برای آنها بوجود آورد. این افراد به طور معمول در فرهنگ شهرت و در «اقتصاد توجه» بقای خودرا در دیده شدن می دانند، و این دیده شدن به هر قیمتی رقم می خورد.
این دیده شدن گاهی در فضاهای مثبت در رابطه با کار حرفه ای آنها در حوزه های مختلف رسانه ای یا فعالیتهای حرفه ای شان است و گاهی این اقتصاد توجه از راه کنشگری هایی خلاف جریان های اجتماعی روز شکل می گیرد؛ از راه بیان حرف هایی با ماهیت عادت سازی، تابوشکنی یا ایجاد هیجان. این رفتارها می توانند در مخاطب واکنش و توجه برانگیزند. بدین سبب اگر ما «اقتصاد توجه» و «فرهنگ شهرت» را به عنوان دو کلیدواژه مهم در حوزه سلبریتی ها مورد نظر قرار دهیم، باید دقت کنیم که تمرکز و توجه ما، ویوهایی که به آنها می دهیم، لایک هایی که دریافت می کنند و میزان بازنشر محتواهایشان، همگی به بقای آنها کمک می نماید.
این در حالیست که آنها لزوماً به بهداشت روانی مخاطب خود وفادار نیستند و گاه این بهداشت روانی به عنوان دستمایه ای برای جلب توجه مخاطبان مورد استفاده قرار می گیرد و به آسانی مخدوش می شود؛ چونکه بقای این افراد در دیده شدن، شنیده شدن و وایرال شدن است. همین طور مشاهده می نماییم که این چهره ها در حوزه های غیرتخصصی، برعکس آن چه به طور معمول در جهان سراغ داریم، ورود می کنند، اظهارنظر می کنند و این اظهارنظرها دارای بار روانی، اجتماعی و حتی اقتصادی و سیاسی است؛ در صورتیکه بعدها مسئولیت گفته های خودرا برعهده نمی گیرند. ما این مسئله را در موقعیت های مختلف، همچون انتخابات ها و وضعیت های متنوع اجتماعی مشاهده کرده ایم.
برای این افراد، بیشتر از آن که فرهنگ سازی مدنظر باشد، ایجاد «تهیج اجتماعی» اهمیت دارد و چنین روندی سبب می شود تعهد نسبت به سلامت روان مخاطب کنار گذاشته شود. بنظر می رسد باید به این مسئله دقت کنیم، چونکه آنها در دو زمین بازی که ذکر شد – اقتصاد توجه و فرهنگ شهرت – فعالیت می نمایند و همین دو عامل، زیست و حیات آنها در فضای افکار عمومی را رقم می زند. بدین سبب ضروری است ما این نکته را درنظر داشته باشیم.
وقتی یک جمله سلبریتی تبدیل به بحران اجتماعی می شود
* آیا امکان دارد سلبریتی ها ناخواسته به گسترش اخبار جعلی یا تصمیم های اشتباه اجتماعی کمک کنند؟
نمونه های ملموس آن اخیراً چه چیزی بوده؟نصیری: بله، امکان دارد افرادی که «چهره» محسوب می شوند، به گسترش اخبار جعلی و به اتخاذ رفتارهای اشتباه اجتماعی کمک کنند، چونکه این رفتارها از تصمیم های غلط ناشی می شود. من قصد ندارم نام افراد مشخصی را ذکر کنم، اما به عنوان نمونه، یک بازیگر درباره ی یک منطقه خاص از کشور صحبت می کند؛ درباره ی آب آن منطقه یا مسایل زیستی در رابطه با آن، اظهارنظر می کند. بعد از آن، موضوع تکذیب می شود و مشخص می گردد که او بر مبنای قاعده «تعمیم جزء به کل»، یک مسئله محدود را به کل یک جغرافیا تعمیم داده است.
چنین اقدامی می تواند در سطح اجتماعی مسئله ای جدی بوجود آورد، چونکه این افراد چهره هستند و برد اظهارات یا واکنش های آنها می تواند خیلی مسئله ساز و مسئله آفرین باشد. در حوزه اخبار جعلی هم دقیقاً همین وضعیت وجود دارد. در جنگ ۱۲ روزه شاید کمتر، اما در اتفاقات سالهای اخیر، بخصوص درباره ی کسانیکه امکان دارد در یک اعتراض خیابانی جان خودرا از دست داده باشند یا تجربیات خاصی را پشت سر گذاشته باشند، شاهد چنین روندی بوده ایم. بنظر می رسد این حوزه ها، فضاهایی هستند که افراد مشهور در آن ورود پیدا می کنند و به گسترش اخبار جعلی، شایعات و حتی اخبار دست کاری شده کمک می کنند. این امر می تواند به رفتارهای غلط اجتماعی منجر شود.
مهریه ۱۴ سکه؟ نمونه ای از خطای اظهارنظر غیرتخصصی
*مردم چه طور می توانند فرق نظر تخصصی با حرف احساسی سلبریتی ها را تشخیص دهند؟
مردم باید بتوانند تفاوت نظر تخصصی را با حرف های احساسیِ سلبریتی ها تشخیص دهند. بهتر است به جای اطلاق خاص به «مردم ما»، بگوییم مردم ضروری است بدانند اگر فردی در حوزه ای صحبت می کند که هیچ ارتباط تخصصی با آن ندارد، نباید سخن او را به عنوان نظر کارشناسی قبول کنند. به بیانی دیگر، هر شخص باید فقط در حوزه تخصصی خود مورد قبول قرار گیرد. بطورمثال اگر من یک فعال سیاسی هستم و امروز درباره ی مسایل زنان یا موضوع مهریه اظهارنظر می کنم، مخاطب باید به این نکته توجه کند که کنشگران حقوقی و اجتماعی در رابطه با حوزه زنان و متخصصان حقوقی منابع معتبر این مورد هستند، نه یک فرد غیرمتخصص. برای مثال، درباره ی قانون جدیدی که در مجلس مطرح شده، چون از زاویه غیرکارشناسی به آن توجه شد، تصور عمومی این بود که «مهریه ۱۴ سکه شده»، در صورتیکه اساساً چنین نیست. این مثال مبین آن است که مردم باید اظهارات تخصصی را از متخصصان امر دنبال کنند و هر حوزه را از افراد شناخته شده همان حوزه پیگیری کنند.
همچنین مردم باید بسمت «راستی آزمایی» سخنان همه افراد بروند. هیچ شخصی نباید به خود اجازه دهد بدون دانش تخصصی، سخنانی بیان کند که می تواند باعث ایجاد مسئله در جامعه شود. به طور معمول باید توجه داشت افرادی که از آنها به عنوان «چهره» یا «سلبریتی» یاد می نماییم، کارشان برانگیختن احساسات است؛ بدین سبب هرگاه مشاهده کردیم که احساسات ما بیش از حد تحریک می شود یا از کلمات اغراق آمیز و هیجانی استفاده می شود، بهتر است مخاطب کمی صبر کند، فاصله بگیرد، محتوا را بررسی کند و از راه جست وجو و منابع معتبر، حقیقت را بیابد. در حوزه بهداشت و درمان هم چنین وضعی دیده می شود. افرادی با سابقه محدود در داروخانه درباره ی داروها اظهارنظر می کنند، یا کسانی با فقط پوشیدن لباس پزشکی درباره ی مسایل تخصصی پزشکی حرف می زنند. این سفارش ها امکان دارد برای افراد مختلف، دستاوردهای متفاوت و حتی زیان بار داشته باشد؛ بدین سبب در مسایل تخصصی هم باید برای خودمان چارچوبی مشخص نماییم تا نتیجه مطلوبی به دست آوریم.
وقتی سلبریتی ها امنیت روان جامعه را نشانه می گیرند
در یک نکته دیگر باید توجه داشت: چهره ها – چه ورزشی، چه سیاسی، چه اقتصادی و چه هنری – در خیلی از کشورها به طور معمول درباره ی مسایل کلان اجتماعی ورود می کنند؛ موضوع هایی مانند فرزندآوری، صرفه جویی، مصرف انرژی یا صیانت از محیط زیست. آنها در واقع بر مسائلی می ایستند که باعث بهبود رفتار شهروندی و کمک به زیست مسئولانه می شود، نه تحریک شهروند غیرمسئول یا معترضی که رفتارهای ضداجتماعی بدنبال دارد. در کشورهای مختلف این مسئله اتفاق می افتد. برای مثال، فردی مانند جنیفر لوپز یا خیلی از خوانندگان دیگر در آمریکا، با نمایش پروسه حاملگی یا رفتارهای خانوادگی خود، به ترویج فرزندآوری کمک می کنند. این نوع کنشگری مسئولانه، به سیاستگذاری کلان کشورها کمک کرده، باعث زیست هوشمندانه تر و مسئولانه تر شهروندان می شود. این گروه ها به عنوان مرجع اجتماعی، این اقدامات را انجام می دهند و از انجام آن هم ابایی ندارند؛ بلکه می تواند باعث بهبود وضعیت اجتماعی شود. اما اگر به سراغ گزاره هایی برویم که امنیت و بهداشت روانی مخاطب را هدف مستقیم قرار می دهد، مخاطب را در وضعیت اضطرار و بی پناهی قرار می دهد، این رفتار، غیرمسئولانه است. چنین کنشگری نباید مورد تشویق قرار گیرد.
منبع شناسی پیش از باور کردن هر ادعا
* برای کاهش صدمه های ناشی از الگوبرداری کورکورانه، چه راه هایی برای آموزش سواد رسانه ای وجود دارد؟ از کجا شروع کنیم؟
یکی از طریق های کاهش صدمه های ناشی از الگوبرداری کورکورانه از سلبریتی ها، آموزش سواد رسانه ای است. سواد رسانه ای به ما می گوید که «مرجع شناسی» و «منبع شناسی» در اولویت قرار دارند. باید بدانیم منبعی که به ما اطلاعات می دهد چه کسی است. این منبع لزوماً یک رسانه نیست؛ هر فردی که کنشگری می کند – شامل اینفلوئنسر، بلاگر یا سلبریتی – خود یک رسانه محسوب می شود؛ بدین سبب باید تشخیص دهیم که آیا این فرد در موضوعی که درباره ی آن صحبت می کند، تخصص دارد یا نه. آیا منبع معتبر به حساب می آید یا خیر. همین طور باید سوگیری ها را بشناسیم. در سواد رسانه ای تاکید می شود که مخاطب باید لایه های پنهانی را که فرد، سازمان یا رسانه هنگام انتقال پیام از راه آنها عمل می کند، بشناسد. شناخت ذی نفعان ضروری می باشد. اگر درباره ی یک چهره یا یک پروسه «افشاگری» صورت می گیرد، باید بدانیم چه عواملی این فرد را ملزم به اظهارنظر کرده یا چه منافعی برای او بوجود آمده است.
به طور کلی، در هیچ جای جهان، مگر در موارد کلان که جنبه های تشویقی، تبیینی و ترویجی برای رفتارهای صحیح اجتماعی داشته باشد، این گروه ها (سلبریتی ها و اینفلوئنسرها) منبع محسوب نمی شوند. آنها مرجع ارایه خبر یا اعلام موضع رسمی نیستند، مگر این که شخصیت حقوقی در حوزه تخصص خود داشته باشند و در همان حوزه سخن بگویند. همان نکاتی که اشاره شد، نشان داده است اگر فردی ادعایی مطرح نمود، باید دقت نماییم. سواد رسانه ای به ما یادآوری می کند که «تهیج شدن» یعنی ما به عنوان طعمه ای آماده برای تأثیرپذیری از یک محتوا درنظر گرفته شده ایم؛ بدین سبب نباید گرفتار تهیج شویم و باید همیشه قوه بررسی و تعقل را حفظ نماییم.
سه ضلع خط مقدم سواد رسانه ای: خانواده، مدرسه و رسانه
نقش خانواده، معلم ها و رسانه ها در آموزش سواد رسانه ای چیست؟
چطور می توانیم این آگاهی رو به زبان ساده به نوجوانان منتقل کنیم؟ نصیری: دراین میان، نقش سه گروه مهم است: خانواده، معلم و رسانه. البته باید گفت هر سه گروه امکان دارد نقش معیوب ایفا کنند و خود به عامل ضد سواد رسانه ای تبدیل شوند. اما بطور کلی، این سه گروه خطوط مقدم آموزش سواد رسانه ای هستند. خانواده نقشی اساسی دارد، چونکه سلیقه و الگو شدن افراد را در فرزندانش تقویت یا تضعیف می کند. معلم ها نیز، بشرط آن که خود تبدیل به سلبریتی و بلاگر نشوند، می توانند نقش جدی در آموزش مخاطب داشته باشند؛ این که مخاطب چه طور صحت اخبار و اطلاعات را بسنجد، چه طور کنشگری دقیق تری داشته باشد و در مقابل چیزی که در فضای رسانه ای به او منتقل می شود، منفعل نباشد. رسانه ها هم در رأس این ساختار قرار دارند و باید کمک کنند مفاهیم و ساختارهای روشمند سواد رسانه ای به مخاطب منتقل شود. رسانه باید به مخاطب بیاموزد که در هیچ جای دنیا این گروه ها (سلبریتی ها و مشابه آن) منبع و مرجع رسمی و معتبر محسوب نمی شوند، بسادگی وارد موضوعات کلان کشور نمی شوند و حتی اجازه چنین ورودهایی را ندارند.
اینکه چطور می توان این آگاهی را به نوجوانان منتقل کرد، موضوع مهمی است. اتفاقاً نوجوانان تا حد زیادی وضعیت قابل پذیرش تری دارند، چونکه آنها گشت وگذار رسانه ای بیشتری تجربه می کنند و می توانند اظهارات مختلف را کنار یکدیگر قرار دهند و مقایسه کنند. با این وجود، آموزش سواد رسانه ای به نوجوانان باید در چارچوب های مختلف و از راه «تولید محتوای نرم» صورت گیرد. این به مفهوم برگزاری کلاس های سنگین با مفاهیم سخت و پیچیده نیست؛ چونکه چنین محتواهایی نه قابلیت کارگاهی شدن دارند و نه امکان پیاده سازی آنها در زندگی روزمره نوجوانان وجود دارد.
نوجوانان اساساً زمان متفاوتی جهت استفاده از رسانه ها دارند و گروههای مرجع آنها هم با بزرگسالان متفاوت است. امکان دارد برای بزرگسالان یک بازیگر مرجع باشد، اما برای نوجوانان یک خواننده ای که احیانا بزرگ ترها حتی نام او را هم نشنیده باشند، به عنوان مرجع محتوایی شناخته شود؛ بنابراین، ابتدا باید گروههای مرجع نوجوانان شناسایی شود. بعد از آن، آموزش باید از راه تولیدات غیرمستقیم، غیر شعاری و غیرایدئولوژیک انجام گیرد. این نوع محتواها، امکان پذیرش بیشتری برای نوجوانان دارند و می توانند به تقویت سواد رسانه ای در آنها کمک کنند.
منبع: فارس
منبع: karamond.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کاراموند در مورد این مطلب