دلقک در مزرعه ذرت نبرد نسل ها یا کلیشه های فرسوده؟

دلقک در مزرعه ذرت نبرد نسل ها یا کلیشه های فرسوده؟ به گزارش کاراموند، نه تنها یک قاتل، بلکه نسلی از خشم و سوء تفاهم در پشت نقاب دلقک پنهان شده است. برای آنها که زنده مانده اند، پایان این کابوس امکان دارد چیزی میان معجزه و توهم باشد



سرویس فرهنگ و هنر مشرق

- فیلم «دلقک در مزرعه ذرت» به کارگردانی «الی کریگ»، هم اینک بر روی پلت فرم های پخش دیجیتال نظیر آمازون پرایم ویدیو قابل دسترسی است، اقتباسی از رمان نوجوانانه ای به همین نام به قلم «آدام سزاره» در سال ۲۰۲۰ شمرده می شود.
کتاب در ژانر وحشت نوجوانانه، در ادامه سنت نویسندگانی چون آر. ال. استاین و کریستوفر پیک قرار می گیرد. با چنین پیشینه ای، انتظار میرفت اقتباس سینمایی هم اثری مهیج و جذاب باشد.




شهرک دلقک ها و قتل های بی سر و صدا


فیلم در سال ۱۹۹۱ در شهر کوچک و فراموش شده کتل اسپرینگز، میزوری آغاز می شود؛ شهری که به سبب کارخانه شربت ذرت «بیپن» شناخته می شود. دو نوجوان که از مهمانی بازمی گردند، توسط دلقکی با نام «فرِندو» که نماد کارخانه است، کشته می شوند.

دلقکی در دل مزرعه؛ اشتباهی که بوی خون می دهد


دکتر «گلن میبروک» (با بازی آرون ابرامز) بعد از مرگ همسرش، بهمراه دختر نوجوانش کویین (کیتی داگلاس) به شهر منزوی «کتل اسپرینگز» نقل مکان می کند، به این امید که فرصتی برای شروعی تازه بیابد. اما خیلی زود مشخص می شود که این انتخاب شاید اشتباه بزرگی بوده است. پدر کویین بعنوان پزشک جدید شهر مشغول بکار می شود و کویین هنوز از دست دادن مادرش رنج می برد.
در حالی که دکتر میبروک از یافتن فرصت دوری از خاطرات تلخ همسر مرحومش خرسند است، کویین این تصمیم را نوعی خودخواهی تلقی می کند و از همان شروع از پدرش و شهر جدید متنفر می شود. او که علاقه ای به دوستی با دیگران ندارد، به شکل ناخواسته جذب گروهی از نوجوانان یوتیوبر می شود که برای تفریح و جذب مخاطب، افسانه قدیمی «فرِندو دلقک» را بازسازی می کنند. اما زمانیکه مهمانی ای که توسط پسر شهردار برگزار شده، به قتل عامی خونین بدل می شود، کویین و دوستانش ناچارند با حقیقت مرگبار این افسانه روبه رو شوندپیش از آن که نوبت خودشان برسد.
موجودی مرموز با لباس نمادین شهر، یعنی فرِندو دلقک، که پیشتر صرفا یک اسطوره شهری تلقی می شد، ناگهان به حقیقت بدل شده و نوجوانان شهر را به طرزی وحشیانه قتل عام می کند.





بزرگ ترهایی که مشغول جشن اند، نه جنایت


در حالی که قتل ها ادامه دارد، بزرگ ترهای شهر بی تفاوت و مشغول برگزاری جشن سیصدمین سالگرد تأسیس شهر هستند. شریف دان (ویل ساسو) و شهردار هیل (کوین دوراند) هر فرصتی را برای نادیده گرفتن نسل جوان مغتنم می شمارند. غافل از این که قاتل نقاب دار، یکی یکی جوانان شهر را قربانی می کند. شهردار که بیشتر از امنیت شهر نگران ظاهر جشن است، تلاش می کند حقیقت را پنهان نگه دارد—حتی به قیمت جان شهروندان نوجوانش.


جوانانی ضد خون و بی تفاوتی


در نبود حمایتی از جانب مقامات، کویین و دوستان نسبتاً ناتوانش ناچارند خودشان راز «فرِندو» را کشف کنند. اما هرچه درنگ می کنند، شمار بیشتری از آنان قربانی می شوند. زمانیکه حقیقت آشکار می شود، مشخص می شود که نه تنها یک قاتل، بلکه نسلی از خشم و سوء تفاهم در پشت نقاب دلقک پنهان شده است. برای آنها که زنده مانده اند، پایان این کابوس امکان دارد چیزی میان معجزه و توهم باشد، اما آیا معجزه ای واقعا در راه است؟





قصه ای تکراری در قالبی نو


شهروندان کتل اسپرینگز تداعی کننده شخصیت های فیلم آزاد «Footloose » و دلقک قاتل، یادآور نسخه ای ناامید از پنی وایز در( It ) است. فضای کلی فیلم تلاش دارد، شبیه به جیغ ( Scream ) باشد؛ اثری که شاید برای علاقمندان به ژانر وحشت و سری فیلمهای «خیابان های ترس» جذاب است. اما در نهایت، این فیلم نمی تواند از کلیشه های معمول این ژانر فراتر رود.





فیلمنامه ای بی هدف، کلیشه ای و بی اتصال


فیلم از تکه پاره های بی ربطی تشکیل شده که شامل کلیشه های رایج شهر های کوچک، دغدغه های نوجوانانه سطحی و جنگ نسل ها می شود. این عناصر با طنزی بسیار ملایم آمیخته شده اند که در بسیاری مواقع حتی حس نمی شود.
تنها چند صحنه قتل اندک هم نمی تواند از یکنواختی کلی فیلم کم کند. حتی شوخی های فیلم در رابطه با ناآشنایی نسل جدید با تکنولوژی های قدیمی هم به جای خنده، بیشتر باعث سرخوردگی مخاطب می شوند.





این بار با دلقکی در مرزعه ذرت


فیلم «دلقک در مزرعه ذرت» به کارگردانی و هم نویسندگی الی کریگ ساخته شده؛ همان فیلم سازی که پیشتر با « تاکر و دیل در مقابل شیطان » موفق شد طنزی متفاوت را در دل ژانر هولناک آپالاچی عرضه نماید.
کریگ در این اثر هم کوشیده همان فرمول را تکرار کند: ترکیب ترس و طنز با نگاهی انتقادی به نسل رسانه های اجتماعی و نگاه محافظه کارانه نسل های پیشین به جوانان امروز. اما مشکل اصلی آنجاست که فیلم نامه که اقتباسی است از رمان آدام چساره و توسط کارتر بلانچارد نوشته شده، بیش از اندازه در مقدمه پردازی و معرفی شخصیت ها مکث می کند.
نیمه نخست بیشتر حال وهوای فیلمی استاندارد در ژانر اسلشر دارد و اتفاقات جذاب و متمایز آن تازه از میانه ی فیلم شروع می شود. باآنکه برخی شوخی ها تلاش در افزودن لحن طنز دارند، در اجرا به اندازه تصور سازندگان اثرگذار نیستند.





پیام اجتماعی یا شعار تبلیغاتی؟


در نیمه ی پایانی فیلم، مخاطب با افشاگری بزرگی مواجه می شود که در چارچوب سخنرانی یکی از شخصیت ها بیان می شود؛ سخنرانی ای که آشکارا تلاش دارد اطلاعیه ای در رابطه با وضعیت اجتماعی امروز باشد.
با این که قصد سازندگان در انتقال یک پیام قابل درک است، اما گنجاندن آن بشکلی ناگهانی و بدون آمادگی کافی سبب می شود این لحظه بیشتر شبیه یک وصله تبلیغاتی به نظر برسد تا عنصری ارگانیک در روایت داستان. به جای آن که تماشاچی درگیر معنا شود، با پیامی مواجه می شود که بیشتر از آن که تاثیر گذار باشد، تصنعی بنظر می رسد.

طنز، ترس یا بی هویتی سینمایی؟


در نهایت، «دلقک در مزرعه ذرت» نه موفق می شود بعنوان فیلمی هولناک مخاطب را بترساند، و نه بعنوان اثری طنزآمیز او را بخنداند.
انتخاب مسیر "پیام محور" به جای تعلیق و هیجان، سبب شده تا فیلم هویتی مبهم و سردرگم داشته باشد. مخاطب، در نهایت با تجربه ای نه چندان هیجان انگیز، نه کاملا بامزه، و نه تأثیرگذار، در این فیلم مواجه می شود.





دلقکی برای نسل زد، اما نه برای همه


فیلم با بهره بردن از دیالوگ های پرجنب وجوش و قتل هایی خلاقانه و به قدر کافی خونین، بی گمان مخاطبان نوجوان بخصوص نسل Z را هدف گرفته است.
با این حال، طرفداران قدیمی ژانر وحشت امکان دارد برای هم ذات پنداری با این اثر اسلشر نسبتاً بی رحم، با دشواری مواجه شوند. فیلم در میانه ی یک فضای نامشخص بین وحشت دروازه ای و جشنواره ای از خون معلق مانده و معلوم نیست دقیقا برای چه طیفی ساخته شده است. برای خوانندگان نوجوان رمان اصلی، بیش از اندازه خشن است و برای مخاطبان باتجربه تر، ساده انگارانه و سطحی بنظر می رسد.





وقتی مخاطب گم می شود


این اثر سینمایی احتمالا به سرعت به یکی از فیلمهای مورد علاقه طیف نوجوانِ مشتاق ژانر وحشت تبدیل خواهد شد و نمی توان این موفقیت نسبی در جذب مخاطب خاص را نادیده گرفت.
با این حال، اثر نهائی در تحقق پتانسیل بالقوه اش ناکام می ماند. ناهماهنگی های آزاردهنده در لحن، شخصیت های فرعی به غایت آزارنده و آغشته به تیپ سازی های بیش از اندازه، و پایانی سردرگم که منطق بیست دقیقه ی پایانی فیلم را زیر پا می گذارد، همگی سبب می شوند که تماشاچی با ناامیدی سینما را ترک کند.


تلفیقی ناموفق از ژانرهای آشنا


فیلم تلاش دارد با الهام از آثاری چون «کودکان ذرت»، « پلیس خفن » و « مرد حصیری »، فضایی هولناک با حال وهوای شهر های کوچک نفرین شده خلق کند. اما در عمل، بیشتر از آن که این ترکیب به هم افزایی برسد، به آشفتگی منجر می شود. فیلم نه ترس را به درستی منتقل می کند، نه شوخی ها را به هدف می زند، و نه اتمسفر خویش را آن طور که باید، حفظ می نماید.

خنده ای که نیمه کاره در گلو می ماند


فیلم به جای آن که اثری هیجان انگیز یا جسورانه باشد، تبدیل به تجربه ای نیم بند و فراموش شدنی می شود؛ فیلمی که علیرغم ظرفیت هایی چون ایده مناسب اولیه، طراحی صحنه خلاقانه بیشتر از آن که مایه وحشت باشد، مایه تأسف است.

دلقک ضد نسل Z: رویارویی وحشیانه با نوجوانان مدرن


الی کریگ در «دلقک در مزرعه ذرت» تلاش می کند عناصر آشنای ژانر اسلشر نوجوانانه، از یواشکی بیرون زدن در دوران تنبیه گرفته تا پارتی هایی در حومه شهر که حتی یک بزرگسال از آنها خبر ندارد را با دغدغه ها و کدهای فرهنگی نسل Z ترکیب کند.
گرچه لیست مظنونان امکان دارد طولانی باشد (از جمله پدر کول یا شهردار کنترل گر شهر، با بازی کوین دوراند)، اما مضمون اصلی فیلم آشکار است: خشم نسل قدیمی تر از نسل جدید، به خاطر شوخی های بی رحمانه، ویدئوهای اینترنتی، بی ادبی، و حتی بحث هایی مثل گرایش جنسی یا تغییرات اقلیمی. نتیجه ی این ترکیب، درون مایه ای سطحی است که بارها تکرار می شود و جذابیت خویش را به سرعت از دست می دهد.




زیر پوست شهر: خشمی ضد شهرنشین ها و هرچه تازه است


فیلم در لایه ای عمیق تر، روی شکاف نسلی و خصومت دیرینه شهر های کوچک با نگاه های تازه و مدرن تمرکز دارد. نگاهی که در ظاهر از دل نخبگان شهری بیرون آمده، اما در عمل فقط تضاد به وجود می آورد. لازم به ذکر است که فیلم در وینیپگ کانادا فیلم برداری شده، که خود تأییدی غیرمستقیم بر این نکته است: شهرهایی مانند کتل اسپرینگز، دیگر فقط در خاطره ها و داستان ها وجود دارند.

غیبت منطق، حضور نمادها


با دیدی خوش بینانه، میتوان رفتار غیرمنطقی شخصیت های بزرگسال یا نبود منطق درونی فیلم را بعنوان نمادی از خشونت نسلی و جدایی والدین از فرزندان تعبیر کرد با این وجود، حتی این تحلیل هم نمی تواند ایراد اصلی فیلم را پنهان کند. فیلم نه یک فیلم هولناک قوی، که نهایتا یک اسلشر متوسط و فراموش شدنی است.
صحنه های ترس معمولا به سبک کلیشه ای «قاتل ناگهان از جایی بیرون می پرد» طراحی شده اند، آن هم در صورتیکه شخصیت قاتل لباسی رنگارنگ و پر سر و صدا به تن دارد، با صحنه هایی که یادآور کافه های فست فودی زنگ زده، کارخانه های متروک و ماسک هایی ریشه دار در تاریخچه محلی هستند، فیلم تلاش دارد فضایی شبیه به «روزشکرگذاری » اثر الی راث بوجود آورد، ولی فاقد لحن هجوآمیز و طنز سیاه آن است.
بیشتر زمان فیلم به دنبال کردن نوجوانان ترسیده ای می گذرد که با مشت، چنگال، قمه یا چاقو درگیر هستند تصویری که بارها و بارها در دهه های مختلف ژانر اسلشر دیده ایم و حالا دیگر، تنها کلیشه ای خسته کننده بنظر می رسد.





بازگشت کارگردانی که دیگر نمی درخشد


الی کریگ که با معکوس کردن کلیشه های ژانر هولناک در « تاکر و دیل در مقابل شیطان »در سال ۲۰۱۰ محبوبیت زیادی به دست آورده بود، بعد از آن موفقیت اولیه، مسیر حرفه ای پرثمری را تجربه نکرد. وی در پروژه ی نافرجام سریال سرزمین زامبی مشارکت داشت و سپس با کمدی-وحشت کم جان «شیطان کوچک» در نتفلیکس ظاهر شد—فیلمی که نه توانست درخشش گذشته را تکرار کند و نه جایگاهی در ژانر پیدا کند. در این شرایط، بازگشت او به ژانر با اقتباس از نخستین بخش سه گانه سزاره، بیشتر شبیه تلاشی برای احیای گذشته است تا گامی تازه به جلو.

امیدی که به سر انجام نرسید


با وجود آن که بسیاری دیگر از طرفداران ژانر کمدی-وحشت امیدوار بودند کریگ بار دیگر به جهان طنزآمیز و خون آلود تاکر و دیل بازگردد—و آن دو شخصیت را به شکلی ابوت و کاستلو مدرن بدل کند—این بازگشت هیچ وقت رخ نداد.
در عوض، کریگ این دفعه اثری ساخته که نه به میزان کافی هولناک است و نه آن شوخ طبعی خاص آثار قبلی اش را دارد. فقدان جسارت و خلاقیت در روایت، فیلم را به اثری متوسط در بین ده ها اسلشر مشابه دیگر مبدل کرده است.





اسلشری که چیزی برای عرضه ندارد



نتیجه ی نهائی فیلمی است ۹۶ دقیقه ای که نه در شخصیت پردازی ها موفق است، نه در ایجاد تعلیق. روایت کند، کلیشه ای و فاقد نوآوری است و حتی طراحی صحنه ها و لحظات ترس آور هم نمی توانند مخاطب را درگیر کنند. دلقک در مزرعه ذرت نه تنها بعنوان اقتباسی از یک رمان محبوب نوجوانانه ناکام است، بلکه تلاشی بی رمق برای احیای نام الی کریگ در ژانر کمدی-وحشت شمرده می شود.
درونمایه فیلم بازتابی ساده انگارانه از وضعیت فعلی آمریکا است؛ جایی که جناح راست تلاش می کند با هر قیمتی سنت ها را حفظ کند، در صورتیکه نسل جوان به نوآوری و تغییر روی آورده است. ترس نسل های مسن از تغییر به حدی است که حاضرند برای بازگرداندن شرایط به «گذشته سفیدشده» هر کاری انجام دهند، و در مقابل، جوانان مصمم اند راه خویش را بروند.
داستان فیلم بر پایه نسل گرایی سطحی و کلیشه ای استوار شده؛ جایی که بزرگ ترهای شهر کتل اسپرینگ همه مشکلات را به گردن نوجوانان سرکش می اندازند و جامعه را به دو دسته کاملا متضاد تقسیم می کنند. این تصویر، بازتابی ساده انگارانه از وضعیت فعلی آمریکا است؛ جایی که جناح راست تلاش می کند با هر قیمتی سنت ها را حفظ کند، در صورتیکه نسل جوان به نوآوری و تغییر روی آورده است. ترس نسل های مسن از تغییر به حدی است که حاضرند برای بازگرداندن شرایط به «گذشته سفیدشده» هر کاری انجام دهند، و در مقابل، جوانان مصمم اند راه خویش را بروند.
بزرگ ترهای حاکم در فیلم به دلقک هایی تحقیرآمیز تبدیل گشته اند؛ نه فقط به شکل نمادین، بلکه بشکل واقعی هم، که این ایده به هیچ وجه با ظرافت اجرا نشده است. سخنرانی های موعظه آمیز و تقسیم بندی های «ما ضد آن ها» از جانب نوجوانان، بیشتر از آن که اثرگذار باشد، آزرده کننده به نظر می آید. البته در فیلمی با عنوان “دلقک در مزرعه ذرت»، شاید انتظار ظرافت بی مفهوم باشد، اما اساسا تماشاچی حق دارد توقع بیشتری داشته باشد.

**شکاف نسلی و نقد بی رحمانه



تم اصلی فیلم «دلقک در مزرعه ذرت» حول نارضایتی نسل مسن تر نسبت به نوجوانان امروزی می چرخد؛ نسلی که با ویدئوهای اینترنتی، شوخی های بی رحمانه و رفتارهای گاه بی ادبانه شان، سبب نگرانی بزرگان شده اند. فیلم همینطور به مسائلی چون گرایش جنسی و اشاره ای سطحی به تغییرات اقلیمی می پردازد که همه این موضوعات به درون مایه ای سطحی و تکراری بدل شده است؛ موضوعی که شاید می شد نادیده گرفته شود اگر فیلم بارها و بارها به آن باز نمی گشت.
بدون افشای جزئیات داستان، میتوان اظهار داشت که «دلقک در مزرعه ذرت» بیشتر از هر چیز به شکاف عمیق نسلی و خصومت شهر های کوچک نسبت به نگرش هایی می پردازد که بنظر می رسد ریشه در نخبگان شهری داشته یا دست کم با آنها در تضادند. جالب آن که فیلم در شهر وینیپگ کانادا فیلم برداری شده که این نکته به صورت غیرمستقیم تأیید می کند که شهرهایی مانند کتل اسپرینگز، محل داستان، دیگر در آمریکا چندان رایج نیستند.





فاجعه تکرار کلیشه ها در «دلقک در مزرعه ذرت»


بیش از هر چیز، ناامیدکننده است که «دلقک در مزرعه ذرت» هیچ دیدگاه جدیدی در رابطه با نوجوانان امروز و توانایی یا ناتوانی آنها در رویارویی با ترس عرضه نمی دهد. تنها اشاره مستقیم فیلم به یک رابطه عاشقانه همجنسگرایانه، که پیشتر در فیلمهای هولناک به شکل پنهان مطرح می شد، این دفعه آشکار شده است.
با این حال، در مجموع نمی توان گفت شخصیت های نوجوان این فیلم از نسل نخست آثار معروفی چون «جیغ» — که نزدیک به سه دهه پیش منتشر گردید — باهوش تر یا محتاط تر ظاهر شده اند.


***مهدی قاسمی




1404/04/25
11:09:36
5.0 / 5
10
تگهای مطلب: استاندارد , اینترنت , تفریح , تكنولوژی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کاراموند در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۸ بعلاوه ۴
karamond.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاراموند محفوظ است

كاراموند



برند کاراموند لاکچری

با کاراموند، خاص باشید ، تجمل را تجربه کنید. کاراموند: برای خاص پسندان