خیزش عاشقانه یک دختر در دفاع از وطن!

خیزش عاشقانه یک دختر در دفاع از وطن! کاراموند: من یک داستان تاریخی، درام، عاشقانه و حماسی نوشتم. این یک حماسه است از شمال خراسان در صد و چند سال پیش. فضایش اگرچه یک فضای جنگی و حماسی است اما زنانه هم هست. این برای خودم هم جالب بوده.



به گزارش کاراموند به نقل از خبرگزاری مشرق، آواز پر طرقه رمانی است با تمرکز بر عشق و حماسه که در دوران حکومت مظفرالدین شاه قاجار، در خراسان شمالی شکل گرفته است. این رمان با تاکید بر اتفاقات تاریخی مثل داستان دختران دامغان، عشق لایتناهی مردم ایران را به مهین شان نشان داده است که هر زمان پای دشمن خارجی در بین باشد، مردم ایران با درایت و عقلانیت خودشان به دفاع از وطن بر می خیزند.
رمان با قصه گوی قدرتمند خودش مخاطب را به دل تاریخ می برد و علاوه بر آشنایی او با فرهنگ اصیل مردم کرد آن خطه، از سلحشوری ها و غیرت ایرانی برایش روایت می کند. خواندن این رمان کاملا ایرانی عشق ما را به ایران بیشتر می کند. گفتگوی ما بااینکه پیش از دفاع مقدس ۱۲ روزه شکل گرفت، اما خواندنش در این روزهای بعد از پیروزی هم مغتنم است.


«نازنین جاویدسخن» سال ۱۳۶۳ در تهران متولد شد و کارشناسی ارشد زبان و ادبیتا فارسی را از دانشگاه پیام نور گرفته بااینکه کارشناسی اش را دررشته فیزیولوژی ورزشی گرفت. بگفته خودش از بچگی عاشق ادبیات بوده و هرچند وارد ورزش شده و در رشته آمادگی جسمانی درخشیده اما عشق به ادبیات باز هم او را پاگیر کرده و به نوشتن رمان رو آورده است. دخترانش که به دنیا آمدند، حضورش در ورزش را کمرنگ کرد و راه ادبیات را قوی تر پی گرفت. با او درباره ی نخستین رمانش «آواز پر طرقه» که به همت انتشارات مهرستان به چاپ رسیده و نظر خوانندگانش را جلب کرده، گفتگو کردیم.

*آواز پر طرقه چه طور شروع شد؟


همه چیز از شنیدن یک مرثیه از نواهای کردهای خراسان شمالی که کرمانج هستند به نام الله مزار آغاز شد. پژوهشم شش ماه طول کشید و تصمیم گرفتم این تحقیق را به یک رمان تبدیل کنم.

*شما اصالتا برای آن منطقه هستید؟ علاقه تان چه طور شکل گرفت؟


من با یکی از محققان بزرگ کُرد به نام استاد کریم الله توحدی در ارتباط بودم که در خراسان شمالی زندگی می کنند. استاد شناخته شده ای هستند و عمرشان را در راه فرهنگ ایرانی و کرمانج گذاشته اند. ایشان هنوز هم باور نکرده اند که من کرد نیستم. به دفتر انتشارات تماشس گرفت هتا مطمئن شود من کرد هستم یا نه! آنقدر که من با علاقه این کار را دنبال کردم. من کلا به ایران و به فرهنگ ایران علاقه دارم. هر ایرانی وقتی که موسیقی، هنر و زبان های محلی مناطق ایران را می بیند و می شنود، حسش برانگیخته می شود. مادر من اردبیلی و پدرم باکویی هستند اما من بچه تهرانم و با آذری ها ارتباط چندانی ندارم.
شمال خراسان منطقه عجیبی است. در یک منطقه کوچک، ترکگ و کرد و تات و فارس و اقوام دیگر کنار هم زندگی می کنند و حتی از نظر عرفانی هم زبانزد هستند.
حددو شش ماه پژوهش کردم و به این نتیجه رسیدم که ظرفیت تبدیل شدن به رمان را دارد. من مجموعه داستانم را تازه دارم می نویسم و نخستین کارمف رمان بود. پس از شش ماه، پژوهشم همراه بود با نوشتن چون پیرنگ و طرحم کامل بود. البته در چهار سالی که مشغول نوشتن بودم، تغییرات زیادی کرد. من پس از سه سال گمان کردم که کار تمام است اما نظرها این بود که روی رمانم باید بیشتر کار کنم. وقتی که به کارگاه استاد منایی رفتم، زبانم و دیدم به داستان تغییر کردو در این یک سال خیلی فشرده تر این رمان را جلو بردم. هم بازنویسی کردم و یک سوم هم حجم آن افزوده شد. آ«قدر خوب شد که بمحض اینکه به انتشارات مهرستان فرستادم پذیرفته شد.

*چرا مهرستان؟


مهرستا ننشری است که جانبدار نیست و فقط دارد به ادبیتا خدمت می کند. حقیقات من مهرستان را اینطور می بینم چون برای ادبیتا دغدغه دارد. لطف خدا بود و هم اکنون هم خیلی راضی ام که با این نشر کار کرده ام. نثر من نسبت به زمانی که این رمان را نوشتم تغییر کرده و هم اکنون تقریباً مجموعه داستانم آماده ایست و شاید اگر یک نفر مجموعه داستانم را بخواند بویی از این رمان در آن نباشد. این رمان زبان خاصی دارد که باید بطور خاصی نوشته می شد. فرهنگ این مردم کرمانج، به شدت آنها را هنرمند کرده است.
رمان یک شخصیت دارد به نام امیرحسین خان شجاع الدوله که در راه وطن کشته می شود و کردها این شخصیت را خیلی زیاد دوست دارند. این شخصیت وقتی به فرمان شاه ملزم به کاری می شود که دلش نمی خواسته، به یک سید می گوید دعا کن من کشته بشود و من نتوانم این مأموریت را انجام بدهم. اگر کشته شدم، این آبادی را به تو می بخشم. اگر هم زنده ماندم، می آیم و گردن تو را می زنم. مثل اینکه دعا کارگر می افتد و در راه کشته می شود و قلعه فیروزه هم به دست شجاع الدوله به دست روس ها نمی افتد. مرثیه «وای وای رشیدخان؛ سردار کل قوچان» را برای ختم این شخصیت می خوانند و هم اکنون متاسفانه تبدیل گشته به یک قطعه طربناک! هنر آن قوم، زیر سایه درد و غم تولید شده.

*از چه منابعی در روند پژوهشتان استفاده کردید؟


من به غیر از منابع برخط، گفتگوهای زیادی با استاد توحدی داشتم. چهار جلد کتاب حرکت تاریخی کردها به خراسان را خواندم. کتاب خراسان دکتر شریعتی که راه های خراسان را تشریح کرده است. کتاب دختران قوچان نجم آبادی هم جزو منابع من بود و چندین کتاب دیگر را هم خواندم. من به عنوان منبع به کتاب سووشون هم نظر داشتم. دو جلد کتاب افسانه هزار و یک شب کرمانج که نوشته استاد توحدی است هم از منابع اصلی من بود. این کتاب تاریخ شعر و موسیقی کرمانج است و خیلی به کار من آمد. از سفرنامه «ترکستان و ایران» هنری موزر هم استفاده کردم. موزر به شرقی ترین بخش ترکستان می رود و از آنجا تا سمنان می رود. مهم ترین بخشش هم برای همان منطقه خراسان شمالی است.
چیزی که من می نوشتم برای صدو اندی سال پیش است و دیگر هیچ کسی از آن دوران وجود ندارد. من تلاش کردم به صورت زمان این مسایل را ثبت کنم چون نسل جدید سراغ کتاب های نظری نمی رود.

نازنین جاویدسخن، نویسنده داستان بلند «آواز پر طرقه»

h2>*این انتخاب برای کار اولتان سخت نبود؟
می خواهم بگویم این رمان برای من مثل یک معلم بود. من در جریان نوشتن این رمان، «نویسنده» شدم. نوشتن این رمان خیلی زحمت داشت و گاهی به تنگنا می خوردم. این رفتن به دل تاریخ، نویسنده را بیچاره می کند چون منابع بسیار کم است. مثلاً برای فهمیدم یک تاریخ باید موسیقی آنرا واکاوی می کردم. در یکی از فصل های رمان، مرثیه «شاره جان» که آقای سهراب محمدی خوانده اند را محور قرار دادم و تاریخ و داستانش را پیدا کردم و یک فصل برای آن نوشتم.

*قلعه ها در داستان شما نقش مهمی دارند...

کلا در شهرهای مرزی ایران، در قلعه ها زندگی می کردند و یکی از مناطقی که خیلی قلعه دارد، همین خراسان است. بسیاری از قلعه ها از بین رفته و خیلی ها هم آنسوی مرز قرار گرفته. من بااینکه خود به آن مناطق نرفتیم اما خودشان می گویند که چقدر خوب جزییات آن قلعه ها را فهمیده ام. من تصاویر آن قلعه ها را در کتاب آقای توحدی دیده ام. قلعه هایی که حتی راه هم نداشته و با چهارپا به آنجا رفتند تا عکسی از آن قلعه ها باقی بماند. شاره جان قلعه ای است که ترکمن ها به آن حمله کردند و آنجا یک آقایی است که می خواهد برود و نامزدش را به نام «شاره» نجات بدهد که نمی تواند و او را می برد. حالا دارد به برادرش دردل می کند و می خواهد برود که برادرش نمی گذارد چون خطر دارد.
مرثیه سوزناکی است و من با شخصیت های خودم این ماجرا را در یک فصل نوشتم. کل رمان من همین است؛ یعنی دارد تاریخ را با شخصیت هایی که برساخته ذهن من بوده، روایت می کند. تنها شخصیت واقعی داستان من، امیرحسین خان شجاع الدوله است.

*این رمان چه آورده ای برای مخاطب امروزی دارد؟


برای مخاطب امروز، لذت خواندن یک رمان و درام عاشقانه و در پی آن، آشنا شدن با فرهنگ ایران. اگر مجموعه داستان من منتشر شود می بینید که داستانی نوشته ام که در شمال ایران اتفاق افتاده. این داستان در جشنواره سیمین دانشور مقام آورد. آنجایی که رفته بودم، هر کدام از داورها نظر می دادند و خانم الهام فلاح هم که اصالتا شمالی است می گفت من مطمئن بودم تو شمالی هستی. فقط یک شمالی می فهمد تو چقدر برای نوشتن این داستان دقت کرده ای... باورش نمی شد کهم نشمالی نیست. در آن مجموعه، ود داستان برای جنوب دارم. کلا به ایران علاقه و عشق دارم.

*علاقه شما کی به خطه آذربایجان می رسد؟


ان شا الله دررمان بعدی. فکر می کنم برای رمانی که می خواهم برای آذربایجان بنویسم لااقل باید دو سال پژوهش کنم. رمان کلیدر، نام روستایی است که ساکنانش کرمانج هستند و شخصیت هایش همه کرد هستند و آقای دولت آبادی این رمان را به لهجه و گویش سبزواری نوشته است. کلیدر نام روستایی است که به قوچان نزدیک است و در خراسان شمالی قرار دارد اما نویسنده، رمان کلیدر را با لهجه ای نوشته که مربوط به آن منطقه نیست. سبزواری ها خراسانی هستند و کلیدری ها، کُرد هستند.
من وسط نوشتن این رمان بودم که سراغ رمان کلیدر رفتم و تعجب کردم چرا نویسنده درباره ی کردها با گویش سبزواری نوشته. این مورد را از آقای توحدی هم پرسیدم و اظهار داشت که من دو جلد کتاب با نام «کلیدر در اسناد و واقعیات» دارم و خواندن آنرا به من سفارش کرد.

*اینطور که تعریف می کنید، استاد توحدی باید زندگی جالبی داشته باشد....


آقای توحدی در مناطق اطراف شیروان، درحال زندگی است و هرچند می تواند در خارج از کشورزندگی کند، باز هم مانده تا فرهنگ کرمانج را حفظ کند و حتی موزه ای هم تاسیس کرده. آقای توحدی در کتابش گفته که مارال و گل محمد (شخصیت های اصلی رمان کلیدر) را در همان منطقه بوده اند و واقعاً زندگی می کرده اند. برای من خیلی جالب بود که مارال در کوره پزخانه کارگردی می کرده و در همانجا می میرد.

*برخی اعتقاد دارند کتاب شما از منظر نثر خیلی مورد توجه است. موضوعتان تاریخی است اما نثر برای مخاطب امروز و ذائقه اش خیلی مناسب می باشد. نه جملات سنگین دارد و نه کلمات کهن. این کارتان هوشمندانه بوده و به آسانی مخاطب را همراه می کند. چطوری به این زبان رسیدید.


این داستان این زبان را می طلبید. من اصلا سراغ ساختن زبان نمی روم و این را درست نمی دانم. این کار بااینکه تکنیکی است اما مورد پسند من نیست. تعدادی از این کتاب ها را فقط کتابخوان های حرفه ای می خوانند و می پسندند اما به درد مخاطب جوان امروزی نمی خورد. فکر می کردم برای یک درام تاریخی باید زبانم لطیف باشد و این مسیر را انتخاب کردم تا قدری شاعرانگی داشته باشد. من یک عاشقانه ساختم که باید روندش ساخته بشود برای همین برایش خیلی وقت گذاشتم.

* احساس می کنم زبان رمان شما خیلی امروزی شده. توقعی در مخاطب بوجود آورده اید که اگر با رمان پیش برود، انگار به اتفاقاتی در زمان حال برمی گردد. البته این هوشمندی هم خوب است که خواسته اید مخاطب را جذب کنید.


من زبان ویژه آن دوران را نساختم چون مخاطبم محدود می شد. من فکر کردم بهتر است رابطه ها را بسازم و آدم ها را نشان بدهم پس از آن داستانم را تعریف کنم. من به نحوی از براعت استهلال بهره برده ام و خواسته ام زوایای داستانم را نور بتابانم تا مخاطب، راحتتر با آن همراه شود.

*تا وقتی قصه طُرقه را تعریف نمی کنید، انگار رمانتان شروع نشده. کاش رمان را با همین قصه که ساده اما جذاب است شروع می کردید...


من نخستین بار با حرکات موزون کرمانجی آغاز نموده بودم اما بعدا به من گفتند این شروع ممکنست حساسیت هایی به همراه داشته باشد برای همین در بازنویسی آخر فصل اول را جابجا کردم.

*برخی خصوصیت داستان شما را در این می دانند که تفاوت های رمان و رمنس را درنظر گرفته اید و کوشیده اید که هر دو ساحت را در اثرتان مد نظر داشته باشید. شما اصرار داشتید که به شخصیت هایتان محدود باشید. شما اجازه کشف به مخاطبتان می دهید.


من یک کار حماسی و تاریخی نوشته ام. اثر من فقط در یک فضای واقعی وجود دارد و افرادش واقعی نیستند. تلاش کردم یک کار حماسی و تاریخی بنویسم و قهرمان بسازم؛ قهرمانی که کاملا سفید است. این از خصوصیت رومنس است و سردار، قهرمان است که هیچ نقطه تاریکی در زندگی اش نیست. من در بستر تاریخ، عرض زیادی به رمانم دادم.

*داستان شما هم پیرنگ موقعیت دارد و هم پیرنگ شخصیت و قهرمان و این را هم می شود از نقاط قوت داستان شما بدانیم... حالا اگر قرار باشد در چند جمله، چیزی بگویید که مخاطب را به خواندن رمان تان تشویق کند، چه می گویید؟


من یک داستان تاریخی، درام، عاشقانه و حماسی نوشتم. این یک حماسه است از شمال خراسان در صد و چند سال پیش. فضایش هرچند یک فضای جنگی و حماسی است اما زنانه هم هست. این برای خودم هم جالب بوده. آخر رمان چهل نفر مرد هستند که با هم می روند تا دختران ربوده شده را برگردانند اما یک نفرشان زن است. عمه ای که یک زن پهلوان است. زنی کرد با شاخصه های بانوانی که در عین زنانگی، مردانگی عجیبی دارند. در یک صحنه می آید تا قیقاج با اسب را به گلبوته یاد بدهد. گلبوته هرچند دوست دارد پیش سردار بماند. در قشلاق و ییلاق، پیرها و ناتوان ها می مانند و نمی روند و سردار هم برای صیانت از حدود، پیش آنها می ماند. عمه خانم هم می ماند که از حد و مرز قلعه، محافظت کند.

*انتخاب شخصیت عمه در این ترکیب خیلی هوشمندانه است چون کردها و لرها از این زنان قوی و پهلوان، خیلی دارند و مردان هم به شکب یک اسطوره به آن نگاه می کنند. رد این شخصیت ها را حتی در سریال های تلویزیونی هم می شود گرفت. همه این جزییات را کنار هم که می چینیم به این نتیجه می رسیم که رمان، از کار درآمده.


اگر خودم منتقد رمانم بودم به خوانندگان سفارش می کردم لطفا تحمل کنید و این رمان را تا آخر بخوانید. بعضی ةا عاشقانه را دوست ندارند و حتی آنها هم باید صبوری کنند. گاهی خوانندگان دوست دارند عاشقانه با خون و خونریزی همراه باشد در صورتیکه من در این رمان، یک واقعیت عاشقانه را بدون خشونت عرضه کرده ام. دختری بوده که فکر می کرده نامزدش زنده اشت در صورتیکه مرده بوده. به قبرستان که می رود تا آخر هم باور نمی کند که نامزدش از دنیا رفته. به قبرها دست می کشد و بو می کند و بالاخره مزار یارش را پیدا می کند.
*قفسه کتاب / روزنامه جام جم

1404/05/29
09:38:32
5.0 / 5
27
تگهای مطلب: ایران , تاریخی , جشن , جشنواره
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کاراموند در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۶ بعلاوه ۱
karamond.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاراموند محفوظ است

كاراموند



برند کاراموند لاکچری

با کاراموند، خاص باشید ، تجمل را تجربه کنید. کاراموند: برای خاص پسندان