۴۰ هکتار، کلیشه های پوسیده ی آخرالزمانی در یک مزرعه

۴۰ هکتار، کلیشه های پوسیده ی آخرالزمانی در یک مزرعه کاراموند: به گزارش کاراموند، «40 هکتار» فیلمی است که در مزرعه ای کوچک گرفتار شده، تلاش نافرجامی برای تازگی در ژانر تکراری پساآخرالزمانی با دیالوگ های بی ربط و کلیشه هایی که دیگر تاریخ مصرف شان گذشته است.



سرویس فرهنگ و هنر مشرق

-این روزها انگار همه عجله دارند در دنیای سریال های تلویزیونی یک «آخرالزمان» کلیشه ای دیگر بسازند و رقابتی پرشور برای نمایش زجرهای جامعه در برخورد با چالش های بقا به راه افتاده است.
این روزها داستانهای آخرالزمانی در دنیای سریال ها و فیلمهای سینمایی بشدت افزایش پیدا کرده است و فیلم سینمایی«۴۰ هکتار» بیشتر شبیه یک اپیزود کش دار از یک مجموعه آخرالزمانی است که بی خود در چارچوب فیلم بلند فشرده شده است.
این فیلم درست مثل خیلی از آثار آخرالزمانی دیگر است که مبحث بقا را به عنوان چالشی مهم دنبال می کنند؛ همانطور که قبل تر در «بیست و هشت روز بعد»، سریال «آخرین بازمانده از ما»، فیلم «لازاروس» و «مرده ها نمی میرند» تجربه شده است. این آثار هنوز در ذهن مخاطبان تازه جا خوش کرده اند، اما روایت پارانویایی «۴۰ هکتار» هیچگاه موفق نمی شود نگاهی منحصربه فرد یا تازه به دنیای دیستوپیایی عرضه کند و تنها به تکرار کلیشه های پیشین بسنده می کند.




«آر. تی. ثورن» نویسنده و کارگردان، اهتمام دارد چند خط داستانی و فلاش بک را همزمان دنبال کند تا ظاهراً عمق بیشتری به اثر ببخشد، اما نتیجه فقط ‌پریشانی روایت و حسی تلویزیونی است که فیلم را از سینما دور می کند.
کارگردان می خواهد یک اثر معنوی تر بسازد، اما بیشتر شبیه همان اکشن های کلیشه ای است که تا آخرین لحظه اضطراب و ترس را حفظ می نماید، در صورتیکه شخصیت پردازی اش بجای غنا، بیشتر سطحی و دم دستی به نظر می آید.
آخرالزمان کانادایی و نه آن قدر هالیوودی، از یک همه گیری شروع شده، سپس جنگ داخلی شعله ور شده و حالا قحطی ویرانگر آمریکای شمالی را فرا گرفته، جایی که بازماندگان حتی به آدم خواری روی آورده اند تا بقا پیدا کنند — تصویری شاید تکراری و خسته کننده از یک پایان دنیا که هیچ چیز تازه ای برای عرضه ندارد.



«۴۰ هکتار» یک تریلر بقا در دنیای پساآخرالزمانی است که در آینده ای دیستوپیایی می گذرد و داستان خانواده ای را روایت می کند که به قول خودشان از معدود بازماندگان خوش شانس هستند. این خانواده در زمین کشاورزی شان محبوس اند و هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ندارند، چونکه هر غریبه ای فوری به چشم دشمن دیده می شود. حداقل خوشبختانه این فیلم سراغ زامبی ها نرفته، بلکه بجای آن آدم خواری را مبحث اصلی قرار داده است؛ جهانی که بعد از طاعونی ویرانگر و قحطی فراگیر، گوشت انسان به یک کالای پرارزش تبدیل گشته است.
«۴۰ هکتار» در ژانری که بیش ازحد اشباع شده، تلاش می کند با تمرکز روی یکی از بچه ها و تبدیل روایت به داستانی از «بلوغ و رشد شخصیت» کمی متمایز باشد، هرچند این رویکرد نیز خیلی کلیشه ای است. نمونه های تازه تر و بمراتب بهتر این داستان ها مثل «آخرین بازمانده از ما» و «بیست و هشت روز بهد » قبل تر به این موضوعات پرداخته اند.
با این حال، بزرگ ترین نکته مثبت «۴۰ هکتار» این است که بیش از آن که یک داستان پر زرق و برق آخرالزمانی باشد، یک روایت صمیمی درباره ی خانواده و مزرعه شان است.



هیلی، زن نظامی سابق، در تلاش است سبک زندگی مشخص و ثابتی را حفظ کند. او به همراه شریکش گالن و «فرزندانشان»، امانوئل، رین، دنیس و کودک خردسال کوکی، در مزرعه ای مستحکم زندگی می کند. خانواده با تمام توان کوشش می کنند زمین زراعی و محل زندگی شان را حفظ کنند. هیلی و گالن برنامه ای دقیق برای کارهای روزانه و گشت زنی دارند و بوسیله یک سیستم رادیویی با دیگر بازماندگان، همچون آگوستا، در ارتباط هستند.
امانوئل، فرزند بزرگ خانواده، مسئولیت های بیشتری بر عهده دارد و اجازه دارد برای دادوستد به بیرون برود. اما وقتی دان، زنی جوان با گذشته ای نامعلوم، وارد زندگی او می شود، توجهش به کلی معطوف او می شود. این کشش سبب نگرانی هیلی می شود، خصوصاً وقتی شواهدی پیدا می شود که گروه هایی برای تصاحب مزرعه دست به خشونت زده و آماده اند در مقابل خانواده ای که می خواهد زمینش را حفظ کند، بایستند.
خانواده «فریمن» با وجود زمین کشاورزی شان که منبع غذایی آن هاست، آرامش چندانی ندارند؛ پسر بزرگ تر یک اشتباه ساده انجام می دهد و یک گروه شبه نظامی خشن سر می رسند و می خواهند گوشت اعضای این خانواده را کباب کنند.
ثورن که بودجه موردنیاز برای به تصویر کشیدن بحران جهانی را نداشته، مجبور شده با چند خط متن ساده فضایی کلی بسازد و بیشتر داستان را در محدوده‌ی یک مزرعه روایت کند.
این زمین حاصل خیز در دنیای به هم ریخته ی جدید حکم طلا را دارد و هیلی هم خوب می داند چه طور باید از آن محافظت کند. او با بوجودآوردن یک نظام کاری سخت گیرانه، سیستم امنیتی و حصارکشی، تلاش می کند داشته هایش را حفظ کند. بخش قابل توجهی از زمان فیلم به نمایش نظم و ساختار خانواده اختصاص یافته؛ ثورن می کوشد این ساختار خشک و متکی به تقسیم وظایف بین اعضا را پررنگ کند. اعضای خانواده با احیای خاک و کشت محصولات به موفقیت هایی می رسند، اما این موفقیت ها را فقط با معدودی به اشتراک می گذارند.


صحنه هایی از وعده های غذایی خانوادگی نیز نشان دهنده کوشش برای حفظ حس «عادی بودن» در جهانی دیوانه است؛ تعامل «فرزندان» و «والدین» و برنامه ریزی برای آینده ای که خودشان ساخته اند، همه به گونه ای تصنعی و کلیشه ای عرضه می شود.
وضعیت بحرانی و خطرناک بیرون از مزرعه جریان دارد، اما «۴۰ جریب» علاقه اش را فقط به آن چه در درون خانواده می گذرد محدود کرده است. محور داستان رشد امانوئل است؛ پسری که دیگر کودک نیست و مأموریت های را تنهایی بر عهده می گیرد. او مسئولیت طلب است اما هنوز با بلوغ دست و پنجه نرم می کند. او منزوی است و تنها در کنار خانواده اش به آرامش می رسد.
ورود دان، زن زخمی و مرموز به داستان معنای عمیق تری پیدا می دهد. کارگردان می کوشد هیجان غریزی امانوئل را دنبال کند، هیجانی که بیشتر شبیه به یک ضعف دفاعی است و راه را برای مشکلات احتمالی باز می کند.
دان، به عنوان فردی زخمی که دنبال کمک است، به داستان وارد می شود و اعتماد بین او و امانوئل به چالش کشیده می شود. از طرفی، هیلی با مشکلات روانی دست وپنجه نرم می کند؛ مشکلاتی که به گذشته سخت و پیوندهای خانوادگی اش بازمی گردد و تلاش می کند با استواری و نگرانی برای خانواده اش مواجه شود.




فیلم با تقسیم بندی به فصل هایی تلاش دارد روایت ادبی گونه اش را منظم کند و زمانیکه به سراغ تمایلات انسانی و احتیاج به استقلال می رود، تا حدی به پتانسیل خود می رسد. کارگردان مسایل خانوادگی را در شرایط پرتنش نشان میدهد و بازیگران تا حدی موفق می شوند صمیمیت و ارتباطات ناقص شخصیت ها را به تصویر بکشند.
با این حال، بخش های باقیمانده فیلم چندان اثرگذار نیستند؛ چون کارگردان توان حفظ تعلیق در موقعیت های خطرناک را ندارد و بیشتر به فضای داستانی توجه می کند تا تهدیدات واقعی و فیزیکی. برخوردهای نهائی هم خشونتی قابل توجه ندارند و ثورن چنین پیداست که چندان تمایلی به حرکت سریع و پویای داستان ندارد؛ نتیجه، فیلمی طولانی و کشدار است که با مبحث تلخ بقا تناسب چندانی ندارد و ضربه هایش ملایم و کم اثر جلوه می کند.
مشکل اصلی «۴۰ هکتار» این است که ایده های معدود و شاید حتی منحصربه فردش را فقط روی همان قالب پوسیده و فرسوده ی پساآخرالزمانی می ریزد که بارها و بارها در فیلمهای مختلف تکرار شده است.. شاید کمی بحث درباره ی سربازان اتحادیه که به عنوان نیروی کمکی فراخوانده شده اند مطرح شود، اما این «طعنه جنگ داخلی» به هیچ عنوان به یک نقد اجتماعی واقعی بدل نمی شود.




خبری از ترس و وحشت باقیمانده از پاندمی نیست؛ همه چیز به کمبود منابع محدود شده است. فیلم نامه ی ثورن هم وقتش را صرف پرسش های بی ربط و به دردنخور می کند، مثل اینکه یک پسر نوجوان پرانرژی بدون وای فای چه طور نیازهایش را تأمین می کند، یا این که پیش از شام چند مشت باید نثار هم شود!
البته دیدن گالن که بچه ها را به خاطر استفاده از سس هایی که فقط به خاطر فرآوری شدن هنوز قابل خوردن اند سرزنش می کند، شاید کمی خنده دار باشد، اما خط نخ نما و کلیشه ای «انسان ها هیولاها تاریخ انقضایش گذشته است.
ثورن همان حرف های تکراری و نخ نما درباره ی روزهای آخر دنیا را با موسیقی معاصر و شلیک به سر بازگو می کند، اما این تلاش ها نه تنها تازگی ندارد، بلکه نمی تواند یکنواختی خسته کننده ای را که کل فیلم را تحت الشعاع قرار داده، بپوشاند.



در نهایت، «۴۰ هکتار» هیچ تلاشی برای جدا شدن از کلیشه های رایج سناریوهای بقا در دنیای پساآخرالزمانی نمی کند؛ همان شکار، جمع آوری منابع و دفاع بی وقفه که همه فیلمها را شبیه هم کرده است.
اینجا هیولایی وجود ندارد جز همان آدم های دیوانه ای که با نبود قانون به شر مطلق تبدیل گشته اند. حداقل «ددوایلر» و تیم بازیگرانش در صحنه های اکشن واقعا توانایی های خودرا نشان می دهند و وقتی اجساد روی زمین می افتند، ضربان قلب تماشاگر کمی بالا می رود اما این تزریق هیجان، بسیار دیرهنگام و به قدری کم است که نمی تواند جان تازه ای به این نسخه بی روح و تکراری از یک قالب آشنا ببخشد.


***مهدی قاسمی


1404/05/24
11:34:40
5.0 / 5
54
تگهای مطلب: بازیگر , بحران , زندگی , سریال
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کاراموند در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۲ بعلاوه ۵
karamond.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاراموند محفوظ است

كاراموند



برند کاراموند لاکچری

با کاراموند، خاص باشید ، تجمل را تجربه کنید. کاراموند: برای خاص پسندان