مروری بر فیلم چاره دیگری نیست نماینده سینمای کره در اسکار

مروری بر فیلم چاره دیگری نیست نماینده سینمای کره در اسکار کاراموند: «چاره دیگری نیست» فیلم قدر و قدرتمندی است که بدون حرف اضافه، مکث های طولانی و با عنایت به ظرفیت داستانش، بی آنکه به ورطه شعارزدگی سقوط کند.


عموماً وقتی نام کره جنوبی و صنعت فیلمسازی آن به میان می آید، غالب دنبال کنندگان محتواهای بصری به یاد سریال های عامه پسند این کشور می افتند؛ چیزی معادل سریال های ترکی عامه پسند. اتفاقاً یک نکته جالب همین جاست که ترک ها در صنعت سریال سازی شان از کره جنوبی الهام گرفته بودند.
با این همه، دوست داران جدی تر سینما با موج نو کره ای بیشتر آشنا هستند، که در سالهای اخیر بعضی محصولات آن مثل فیلم «انگل» یا سری اول مجموعه «بازی ماهی مرکب» در سطح مخاطبان عام هم خیلی دیده شد.
این البته سومین موج نو کره است که پس از سال ۲۰۰۰ بروز و ظهور جدی تری یافت و واکنشی بود به قرار گرفتن جامعه کره در مدار یک نظام سرمایه داری پیرامونی با مشکلات معیشتی، فرهنگی و اجتماعی ناشی از آن. در سالهای اول قرن ۲۱، حتی تعدادی از این فیلمسازان به علت طرح انتقادات صریح شان مدتی به زندان افتادند؛ هرچند اخبار این قضایا بر خلاف موارد دیگری که در کشورهای غیرهمسو با غرب امکان دارد رخ بدهد، چندان سر و صدا نکرد.
آنها اما مسیرشان را ادامه دادند و امروز میتوان گفت قسمتی از تصویر حقیقی جامعه کره فراتر از زرق و برق هایی که در سریال های آن میتوان دید، در همین آثار موج نو مشهود است. آثار موج نو کره ای معمولا تم ضدسرمایه داری دارند و خشونت و انتقام در آنها پررنگ است. در مجموع این تم ضدسرمایه داری به طور عمده افشاگری و اعتراض است و درونمایه سوسیالیستی چندانی پیدا نمی کند.
علاوه بر این آنها معمولاً دید مثبتی به مسیحیت ندارند، چون که آنرا دین استعمار می دانند. بدبینی به آمریکا هم در زیر لایه های این آثار معمولا دیده می شود. «پارک چان ووک» یکی از مشهورترین چهره های موج نو کره ای بود که از لحاظ فرمی خیلی از خصوصیات دیگر فیلمسازان این جریان را داشت اما به جز مواردی معدود و کمرنگ، مثلا کنایه های ریزی که در فیلم پیرپسر به مسیحیت داشت، معمولاً سراغ باقی درونمایه های سیاسی و اجتماعی رایج در موج نو نرفته بود.
او حالا با فیلم جدیدی آمده که اتفاقاً تمام آن موارد یا لااقل بیشتر آنها را به صورت یکجا در خودش دارد و جالب اینجاست که به رغم طعنه های آشکارش به نقش آمریکا در اقتصاد کره، خود فیلم از یک رمان آمریکایی که شرایط آمریکا را در حدود ۱۰۰ سال پیش توصیف می کرد، اقتباس شده است؛ نوعی از اقتباس که به آن «ادبیات تطبیقی» هم می گویند.
در ادامه به تحلیل و معرفی فیلم «چاره دیگری نیست» ساخته پارک چان ووک، فیلمساز مشهور کره ای پرداخته شده که نماینده این کشور در مراسم اسکار پیش رو هم خواهد بود. این دومین بار است پارک به عنوان نماینده کره جنوبی در رقابت اسکار شرکت می کند. قبل تر در سال ۲۰۲۲، فیلم «تصمیم به جدایی» (Decision to Leave) این موقعیت را کسب کرد؛ در حالیکه قریب به ۱۸ سال از درخشش های جهانی این فیلمساز می گذشت و دولت کره جنوبی به علت مخالفت سیاسی با او، چنین امکانی را در اختیارش قرار نمی داد.
سینمای کره جنوبی چند فیلمساز شاخص دارد که فیلم های شان در سطح جهانی دیده می شود و محبوب است. یکی از آنها پارک چان ووک، سازنده شاهکار «هم شاگردی قدیمی» است که معمولا هر فیلم جدیدش، یک اتفاق در سال انتشارش بحساب می آید. «چاره دیگری نیست» نیز به عنوان جدیدترین فیلم آقای پارک از همین قاعده پیروی می کند و یکی از بهترین فیلم های ۲۰۲۵ است. «چاره دیگری نیست» یک فیلم کمدی سیاه دلهره آور با بازی «لی بیونگ هون» و «سون یه جین» است که با اقتباس از رمان آمریکایی «تبر» نوشته دونالد ادوین وستلیک تولید شده است.
این فیلم در هشتادودومین جشنواره فیلم ونیز پرده برداری شد و خیلی مورد تحسین قرار گرفت، بطوریکه در وبگاه راتن تومیتوز امتیاز خیره کننده ۱۰۰ را برمبنای ۸۲ نقد به دست آورد و متاکریتیک نیز امتیاز وزنی ۸۶ را به آن اختصاص داد. امتیاز تماشاگران نیز در وبگاه IMDB به این فیلم ۷.۹ بوده است که به معنای موفقیت فیلمی است که با بودجه ۱۲ میلیون دلاری، بیشتر از ۲۰ میلیون دلار فروش بین المللی داشته و جزو شانس های رقابت در فصل جوایز امسال است.
داستان «چاره دیگری نیست» که با ظرافت، مناسبات اقتصادی دوران رکود در آمریکا را با فرهنگ کره ای تطبیق داده، در رابطه با مرد میانسالی به نام «یو مان سو» است که بعد از سال ها کار در صنعت کاغذ، در اثر تعدیل نیروی انسانی کارخانه، شغلش را از دست می دهد و هویت و طبقه اجتماعی خویش را در خطر می بیند.
فیلم با یک وضعیت ایده آل از زندگی مان سو شروع می شود. یک عصر دل انگیز با نور تابان خورشید در حیاط خانه ویلایی مان سو که خانواده با نهایت نشاط دور هم جمع هستند و کباب می خورند و با وضعیت بهشت گونه زندگی آنها آشنا می شویم. مان سو همسری زیبا، مهربان و وفادار دارد و یک پسر نوجوان و یک دختر خردسال؛ آنها همراه با ۲ سگ زندگی می کنند و در خانه پدری مان سو سکونت دارند که او درحال پرداخت قسط های آنست. همه چیز خیلی زود دگرگون می شود، زمانی که کارخانه سولارپیپر با تصمیم سهامداران آمریکایی خود تصمیم می گیرد تعداد زیادی از کارکنان خویش را تعدیل کند و مان سو نیز به رغم پیشینه موفقی که در این صنعت دارد و به عنوان یک کارشناس فنی با تحصیلات شیمی موفق به کسب عنوان مرد سال صنعت کاغذ شده، جزو فهرست اخراجی هاست و زمانی که به سرمایه دار آمریکایی اعتراض می کند، پاسخ می شنود «چاره دیگری نیست!»
در این وضعیت نه تنها وضعیت معیشتی مان سو و خانواده اش گرفتار چالش جدی می شود بلکه معنای زندگی و هویت و اعتماد به نفس او درگیر بحران بیکاری می شود و وی در یافتن شغل مشابه در صنعت کاغذ عاجز می ماند. فیلم «چاره دیگری نیست» به صراحت نشان داده است که چه طور سقوط از طبقه متوسط به سطحی از فقر، می تواند تبعاتی فراتر از تنگی معیشتی داشته باشد و از لحاظ روانی برای یک خانواده تحمل ناپذیر شود. آنها مجبور می شوند سگ های شان را به دیگران بسپارند، کلاس های رقص می ری (همسرمان سو) را رها کنند، انتخاب های غذایی شان را محدود کنند، فرصت دخترشان برای تمرین موسیقی با استاد مجرب را نادیده بگیرند و اشتراک نتفلیکس خویش را باطل کنند.
این آخری برای پسر نوجوان خانواده شوکه کننده و خشم آور است و فیلم بر این امر تأکید می کند که چه طور چیزهایی که در یک زندگی معمولی و متوسط پیش پا افتاده به نظر می رسند، در صورت از دست دادن موقعیت طبقاتی، اثر روانی شدیدی بر افراد می گذارند که تحمل فقدان را دشوار می کند. چیزی که مشابه آنرا در بعضی فیلم های ایرانی مثل «رها» دیده ایم. به غیر از مایحتاج زندگی، خانه نیز موضوعیت مهمی در وضعیت بعد از بیکاری مان سو پیدا می کند.
مان سو در همین خانه ویلایی به دنیا آمده و حس نوستالژی و علاقه قلبی شدیدی به آن دارد و در میانه خریدن کامل خانه است که این بحران برای او پیش می آید و مجبور می شود فعلا از خیر سکونت در خانه پدری نیز بگذرد. از طرفی خانواده جدیدی که وارد خانه می شوند نیز اخلاقیات جالبی ندارند و نگاه از بالا به پایین آنها و هیزی مرد خانواده، مان سو را به گونه مضاعفی آزار می دهد.
تحولات جدید اثرات پررنگی بر وضعیت خانوادگی آنها دارد بطوریکه دخترشان را گرفتار افسردگی و غم می کند، پسر نوجوان به بزهکاری و سرقت روی می آورد و الفت زناشویی میان مان سو و همسرش نیز گرفتار دست اندازها و شک و تردید می شود که همه تبعات غیرمستقیم بیکاری مان سو است. باز مشابه این وضعیت را در سینمای ایران در فیلم «بی پولی» حمید نعمت الله دیده ایم که چگونگی وضعیت بیکاری برای مرد، منجر به تنش های خانوادگی، دعواهای زن و شوهری و افسردگی و لطمه روحی - روانی برای زوجین می شود.
تمام موارد مذکور و بحران ها منجر به این می شود که مان سو تصمیم می گیرد رقبای خود در یافتن شغل مطلوبش در صنعت کاغذ را به قتل برساند و اینطور سقوط اخلاقی و روان شناختی او کلید می خورد. خشونت عریان و انسانیت زدایی حاصل از بی رحمی نظام سرمایه داری، دال مرکزی فیلم «چاره دیگری نیست» و منبع اقتباسش، رمان «تبر» است بطوریکه عنوان فیلم نیز بر جبرگرایی بی رحمانه اثر اقتصاد بر طبقات اجتماعی دلالت می کند. نقطه اشتراک زاویه نگاه آقای پارک با دونالد وستلیک جایی است که آمریکای دهه ۳۰ میلادی و کره جنوبی امروز را به هم می رساند و له شدن زیر چرخ دنده های نئولیبرالیسم مسلح و فشارهای طبقاتی، توجه نویسندگان و هنرمندان را به خود جلب می کند و اشتراک نوعی گفتمان چپ گرا در فرهنگ ها و ۲ جغرافیای سیاسی مختلف را نشان داده است.
باز در تاریخ سینمای ایران، نمونه ای مثل «گاو» را داریم که از خود بیگانگی یا اصطلاحاً الیناسیون انسان مستاصلی را که دارایی خویش را از دست می دهد، روایت می کرد. در سینمای پارک چان ووک، معمولا خشونت یک جزء ثابت است که او بوسیله نوعی نگاه شبه اساطیری و محیرالعقول سراغ نمایش به کارگیری آن توسط آدم هایی با روان و ذهنیت عجیب و بسختی قابل فهم می رود. وی در نشان دادن خشونت افسارگسیخته در روابط بین آدم ها، اغراق و صراحت دارد و معمولا با والاترین حد از هنر آشنایی زدایی، ایده ها و جنبه هایی از موقعیت را به ما نشان داده است که تا حالا ندیده ایم. پارک چان ووک به شیوه جالبی، بین وضعیت زندگی و ذهن رقبا با مان سو، نوعی این همانی و تناظر برقرار می کند که کیفیت و عمق فیلم نامه را ارتقا داده است. مثلا تبعات بیکاری بر رابطه از هم گسیخته زناشویی اولین مقتول، اشتراکات جالبی با وضعیت مان سو پیدا می کند و حتی او را نسبت به همسر خود بدبین می کند و جملاتی شبیه به مقتول اول، به همسرش می گوید.
در «چاره دیگری نیست» آقای پارک بخوبی توانسته رمان «تبر» را مال خود کند و با اسلوب بیانی و زبان دراماتیک استادانه و خاص خود، آنرا به رشته تحریر و به زیور تصویر دربیاورد. همان آدم های تودار، نامتعارف، شکیبا و خونسرد در سودای جنایت که در فیلم هایی مثل «تصمیم رفتن» و «همشاگردی قدیمی» دیده ایم، در «چاره دیگری نیست» نیز حضور دارند و آقای پارک با لحنی کمیک اما گزنده و سیاه، سقوط آنها را نشان داده است.
حکایت این سقوط که از مسیر خون ریختن می گذرد حتی بی شباهت به مکبث شکسپیر نیست. فیلم بخوبی می تواند جنبه های سوبژکتیو و ذهنی کاراکتر مان سو را بوسیله انواع نماهای خاص و تجربه گرایی های فرمی پارک چان ووکی بازسازی کند. هنر بالای آقای پارک زمانی خویش را نشان داده است که عمق درونی شخصیت ها را می تواند بنا کند و چیزهایی به مخاطب نشان دهد که تجربه فیلم بینی او را بهبود می بخشد.
در این فیلم، کمدی سیاه مرغوبی وجود دارد که می تواند خشن ترین و جنایتکارانه ترین لحظات را به علت نوعی ناهمگونی و مشوش بودن فزاینده، به موقعیت های هجوآلودی تبدیل کنند که قهقهه مخاطب را درمی آورند و تراژدی کمدی می سازند.
از طرفی لایه های مختلف و ابعاد متعدد متن و زیرمتن اثر به نحوی است که دست را برای انواع تحلیل ها و تأویل های روانکاوانه، اجتماعی، اقتصاد سیاسی، تاریخی و فرهنگی باز می گذارد و از دل یک فیلم خیلی سرگرم کننده و عمیقاً قصه گو، جستاری برای بحث نظری در رابطه با تحلیل زیربنا و روبنای اقتصادی و همینطور سائق مرگ و سائق لیبیدو بوجود می آورد.
نکته جالب در رابطه با «چاره دیگری نیست» مدخل و طرح مسئله مشترکی است که با فیلم خیلی تحسین شده «انگل» محصول ۲۰۱۹ از سینمای کره جنوبی به کارگردانی بونگ جون هو پیدا می کند. «انگل» در رابطه با خشونت و سوءاستفاده یک خانواده از طبقه فرودست مقابل یک خانواده ثروتمند و متمکن بود. لحن هر ۲ فیلم و حال و هوای این ۲ نیز اشتراک قابل توجهی دارد.
با این حال، فیلم پارک چان ووک، ریزه کاری ها و ظرافت های بیشتری در فیلم نامه و نوع میزانسن ها و سبک بصری دارد. استخر مضمونی «چاره دیگری نیست» نیز غنی تر است و قابلیت تأویل و بحث بیشتری برمی انگیزد، گرچه فیلم بونگ جون هو، احیانا با طیف گسترده تری از مخاطبان ارتباط برقرار می کند و گیرایی و سرگرم کنندگی اش بیشتر است.
«چاره دیگری نیست» مشابه مکبث نشان داده است آلوده شدن دست افراد به خون، چنان تبعات ناخواسته روحی و شخصیتی بهمراه دارد که دیگر آن وضعیت آسایش سابق را تکرار نمی نماید. مان سو در آخر که شغل مد نظر خویش را پیدا می کند و ظاهراً وضعیت معیشتی خانواده اش به صورت کامل به وضع سابق بازمی گردد، دیگر آن آدم شاداب و خوشبخت ابتدای فیلم نیست.
تونالیته رنگی فیلم نیز با ابتدای فیلم متفاوت می باشد و آن نور و سرسبزی اردیبهشتی، جای خویش را به هوایی خاکستری و بی روح می دهد. خانواده آشکارا نشاط سابق را ندارند و مان سو موقع رفتن به محل کار، در انبوهی از چوب های درختان بریده محصور است که احاطه شدن وی در مناسبات خشک و مرده سرمایه داری را نشان می دهد، در حالیکه دیگر حالا دستش به قتل ۳ نفر آلوده شده است. پارک چان ووک به سیاق یک استاد کاغذساز، سوژه زمخت خویش را زیر تیغ می برد و از دل آن فیلمی پرظرافت و تماشایی بیرون می کشد که بار دیگر اثبات می کند این اعجوبه سینمای شرق دور همچنان و حالا حالاها حرف جدی برای گفتن دارد.
فیلم به آرامی، به نرمی و با لطافت و ملایمتی شاعرانه آغاز می شود: معرفی خانواده ای به ظاهر خوشبخت در خانه ای پرطراوت، در هوای مطبوع، در آستانه فصل پاییز؛ پدر لبخند بر لب درحال تهیه غذاست، مادر میز را برای صرف ناهار آماده می کند، پسر منتظر روی صندلی نشسته، دختر در طبقه بالا ساز می نوازد و سگ های خانه درحال بازی کردن هستند.
در ابتدا همه چیز خوب و شیرین و دلپذیر است، تمام اعضاء خانواده همدیگر را در آغوش می گیرند تا این که همین قاب برش می خورد به خرد شدن تنه های درخت و تبدیل شدن شان به کاغذ، کاغذی که پوست نرم و لطیفی دارد اما از لبه، تیز و برنده و خطرناک می باشد. مثل خود فیلم، فیلمی که با ظرافت یک فیلم سرخوش خانوادگی شروع می شود اما طولی نمی کشد که لایه های تیز و برّان و هولناکش را رو می کند، ژانرهای مختلف را در هم می ریزد و با دقت و مهارتی ستودنی تغییر لحن می دهد.
داستان از جایی شکل می گیرد که یو مان سو (پدر خانواده) بعد از ۲۵ سال کار در یک شرکت کاغذسازی، اخراج می شود؛ حالا او بعد از ۳ ماه، پس از این اتفاق و ترک شغل جدیدش، برای استخدام در یک شرکت کاغذسازی دیگر نقشه ای می کشد که زمینه را برای اجرای ترفندهای استادانه جناب پارک مهیا می کند: حداکثر استفاده زیرکانه از زوایای مختلف دوربین، به کارگیری سنجیده از کمدی سیاه و سلیقه معرکه در تدوین، قاب بندی و چیدمان پرمعنای نماها همچون خصوصیت های برجسته فیلم است.
«چاره دیگری نیست» فیلم قدر و قدرتمندی است که بدون حرف اضافه، مکث های طولانی و با عنایت به ظرفیت داستانش، بی آنکه به ورطه شعارزدگی سقوط کند، بی شیله پیله با شگردهایی درخشان، قصه می گوید و بی آنکه شیرفهم کند، دست منتقد و بیننده را برای ارایه خوانش ها و برداشت های متعدد باز می گذارد.
منبع: وطن امروز
1404/09/12
10:10:45
5.0 / 5
5
تگهای مطلب: اسكار , ایران , بحران , برند
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کاراموند در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۳ بعلاوه ۳
karamond.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاراموند محفوظ است

كاراموند



برند کاراموند لاکچری

با کاراموند، خاص باشید ، تجمل را تجربه کنید. کاراموند: برای خاص پسندان