آیا این فیلم قرار بود یک کمدی باشد؟
کاراموند: نیمه کاره گذاشتن قصه و وعده دنباله ای نامعلوم، مخاطب را با حسرت و سردرگمی تنها می گذارد. پایان نیمه کاره و ضعف شخصیت پردازی، فیلم را به نمونه ای از ناکامی های رایج سینمای کمدی ایران مبدل کرده است.
- فیلم «آریاشهر دو نفر» برعکس تبلیغات پر سر و صدایش، چیزی جز ادامه همان چرخه فرسوده کمدی های بی مایه سینمای ایران نیست. در ظاهر شاید کمی مرتب تر و شکیل تر از برخی آثار سخیف روی پرده به نظر برسد، اما در عمل همان ایرادهای تکراری ـ فیلم نامه شلخته، شخصیت پردازی ناپخته و موقعیت های نخ نما ـ مثل خوره به جان اثر افتاده اند و کوچک ترین مجالی برای تماشای یک کمدی قابل قبول باقی نگذاشته اند.
این فیلم نه تنها نمی تواند به عنوان اثری «خوب» مطرح شود، بلکه حتی ایده ی اولیه نسبتاً جذاب خویش را هم با دست خود به نابودی می کشاند. خروجی چیزی نیست جز یک کمدی سطحی که بعد از تماشا فراموش می شود.
در مقایسه با کمدی های سطحی و پر از شوخی های دم دستی مثل، شاید خواهد کمی جدی تر جلوه کند، اما تلاشش از همان شروع محکوم به شکست است؛ فیلم همچنان در همان سطح ابتدایی دست وپا می زند و حتی یک پله هم بالاتر نمی رود.
اشکال مهم دیگرفیلم کش دادن لایتناهی شوخی هاست. چیزی که در بهترین حالت باید در ۱۵ ثانیه می خنداند، اینجا به پنج دقیقه کشیده می شود و بارها و بارها تکرار می شود تا جایی که نه تنها جذابیت خویش را از دست می دهد. مشکل اصلی، مثل همیشه، از فیلم نامه آغاز می شود. روی کاغذ شاید ظرفیت سرگرم کننده ای وجود داشت، اما وقتی نویسنده و کارگردان هیچ مهارت و بینشی برای جان بخشیدن به آن ندارند، نتیجه چیزی جز مجموعه ای از شخصیت های بی مزه و غیرقابل باور نیست. دو کاراکتری هم که قرار بود با روایت مشکلات روانی شان دست مایه شوخی های بامزه شوند، در نهایت به تیپ های خنگ و بی اثر تقلیل یافته اند که حضورشان بیشتر اعصاب خردکن است تا خنده دار.
اشکال مهم دیگرفیلم کش دادن لایتناهی شوخی هاست. چیزی که در بهترین حالت باید در ۱۵ ثانیه می خنداند، اینجا به پنج دقیقه کشیده می شود و بارها و بارها تکرار می شود تا جایی که نه تنها جذابیت خویش را از دست می دهد، بلکه خسته کننده و ملال آور می شود. نمونه بارز آن، سکانس حمل جسد به مدرسه یا دیالوگ های تکراری مرد و همسرش است؛ شوخی هایی که شاید یک دفعه لبخندی ایجاد کنند، اما در تکرارهای مکرر تبدیل به زنگ تفریحی کسالت آور می شوند.
مشکل کلیدی فیلم در «نقطه گذاری» اشتباه ریتم و طراحی شوخی هاست؛ جایی که ضربه نهائی باید بموقع زده شود، کش داده می شود و وقتی باید کش داده شود، به سرعت جمع می شود. همین ضعف سبب شده حتی ظرفیتهای بالقوه فیلم نامه هم هدر برود و فیلم در حد یک تلاش ناقص و ناکام باقی بماند.
نقطه روشنِ مأمور قلابی، در تاریکی کلیت فیلم
فیلم نشان داده است که کارگردان و نویسنده حتی نمی دانند چطور از ظرفیتهای داستانی و کمیک خود بهره گیرند. شوخی ها در بدترین لحظات رها می شوند، بدون دلیل کش پیدا می کنند و زمانی هم که می توانستند اثرگذار باشند، در عمل خنثی می شوند.
یکی از نمونه های هدررفت پتانسیل، شخصیت روان شناس فیلم است. این کاراکتر می توانست نقش کلیدی در پیشبرد داستان داشته باشد، اما بشکلی زائد و بی اثر در حاشیه باقیمانده است. همین بی توجهی سبب شده تقریبا همه شخصیت ها در نامناسب ترین موقعیت ها ظاهر شوند و ظرفیتهای بالقوه قصه هیچگاه بالفعل نشوند.
تنها بخش نسبتاً قابل قبول، شخصیت «مأمور قلابی» و همراهی او با یک شرخر است. این دو با وجود پرداخت ناقص، لحظاتی کمابیش بامزه خلق می کنند و سکوت ها و اکت هایشان گهگاه تماشاچی را می خندانَد. اما حتی این نقطه روشن هم نمی تواند ضعف های بنیادین فیلم را جبران کند.
فیلمنامه از هرگونه انسجام و خلاقیت بی بهره است، شوخی ها یا کش دار و تکراری اند یا در بدترین لحظات رها شده اند، و شخصیت ها چنان ضعیف و بی جان پرداخته شده اند که هیچ کدام توان پیشبرد روایت یا خلق موقعیت های کمیک مؤثر را ندارند.
فیلم «آریاشهر دو نفر» از همان آغاز با شتابی اغراق آمیز وارد صحنه می شود، اما پشت برق مصنوعی تدوین سریع و بازیهای کم انرژی، ضعف های عمیق فیلم نامه و شخصیت پردازی بی جان فوراً عیان می شوند.
زوج های شرور؛ ناشناخته ها درخشان تر از ستاره ها
تماشاگر شاید در دقایق ابتدایی فریب ریتم سریع و مونتاژ پرهیجان را بخورد، اما این انرژی زودگذر بالاتر از آن که کمکی به روایت کند، مثل رنگی سطحی روی دیوار ترک خورده ای عمل می کند. کارگردان تلاش می کند خستگی و کسالت سالن را پنهان کند، اما نتیجه چیزی جز هیاهوی بی ثمر و بی فایده نیست.
انتخاب بازیگران ـ از محسن کیایی گرفته تا مهران احمدی و پانته آ پناهی ها ـ در نگاه اول ممکنست امیدوارکننده به نظر برسد، اما ضعف جدی در پرداخت شخصیت ها همه را به قالب هایی کلیشه ای و کم جان محدود کرده است.
مشکل اصلی همان ایرادی است که سال هاست در سینمای ایران تکرار می شود: قصه ای ناپخته، شخصیت هایی که حتی سایه ای از عمق انسانی ندارند و مخاطبی که ناچار است تا پایان فیلم تنها با ریتم و فضاسازی سطحی سرگرم شود. «آریاشهر دو نفر» به جای یک کمدی استاندارد، بیشتر شبیه تمرینی شتاب زده برای سرگرمی موقت است؛ شروعی پرانرژی دارد، اما خیلی زود فرو می پاشد و چیزی از خود به جا نمی گذارد.
این اثر نه تنها نتوانسته از ظرفیت بازیگرانش بهره ببرد، بلکه گرفتار همان بحران مزمن سینمای امروز ایران است: داستانهای سطحی که فقط بر تدوین سریع و انرژی لحظه ای تکیه می کنند و در نهایت هیچ خاطره یا اثری در ذهن تماشاچی باقی نمی گذارند.
فیلم روی ساختار زوج های کمدی-شرور حساب باز کرده، اما اجرای این ایده پرتناقض است: یک زوج کمتر شناخته شده به مراتب قدرتمندتر و بامزه تر ظاهر می شود، در حالیکه چهره های پرآوازه و باتجربه فیلم، به طرز ناامیدکننده ای بی اثر و کم رمق هستند.
پناهی ها؛ شخصیتی نیمه کاره در سایه غفلت کارگردان
فیلم در نمایش دو زوج شرور خود در عمل گرفتار عدم توازن آشکار است؛ جایی که انتظار می رود ستاره های شناخته شده بدرخشند، بطورکامل خنثی و بی اثر ظاهر می شوند، و جایی که کمترین توقع وجود دارد، بازیگران کمتر شناخته شده روایت را نجات می دهند. این تضاد نه نتیجه خلاقیت، بلکه محصول ضعف کارگردانی و شخصیت پردازی است.
حتی در اوج فیلم هم، گرفتار افت ریتم و ضعف جدی شخصیت پردازی می شود. هرچند بازی بعضی از بازیگران مانند مهران احمدی و پانته آ پناهی ها تا حدی کیفیت اثر را بالا برده است، اما وعده های تبلیغاتی در رابطه با نقش تعیین کننده زنان در عمل بی ثمر باقیمانده و هیچ اثری بر تجربه کلی مخاطب نداشته است.
بخش هایی از فیلم که سراغ زوج علی اوجی و هومن حاجی عبداللهی می رود، نه تنها هیچ قدرت کمیک واقعی ندارند، بلکه در عمل ریتم و پویایی سایر صحنه ها را نابود می کنند. دیالوگ های سطحی و لحن نمایشی آنها، فیلم را از مسیر اصلی اش دور می کند و انرژی ای که در جای دیگر قابل مشاهده می باشد، بطورکامل هدر می رود.
در میان شخصیت ها، تنها معدود نمونه هایی مانند «مهران احمدی» موفق می شوند کمی عمق و جذابیت به اثر ببخشند. احمدی باآنکه بارها در تیپ مشابه ظاهر شده، اما تعاملاتش با اطرافیان ـ از منشی گرفته تا مأموران دفتر ـ او را به مراتب زنده تر و باورپذیرتر از سایر بازیگران جلوه می دهد.
از سوی دیگر، «پانته آ پناهی ها» در نقش همسری خیانت دیده ظاهر شده است؛ ظاهراً مقرر است سکوت کند و در زمان مناسب انتقام بگیرد. هرچند ظرفیت این شخصیت می توانست نقطه ای تعیین کننده در روایت باشد، اما فیلمساز ترجیح داده او را نیمه کاره رها کند و هیچ کمکی به پیشبرد داستان یا ایجاد تنش نکند.
یکی از نمونه های بارز آشفتگی، شخصیت رمال یا روانکاو است که مشخص نیست چه نقشی در داستان دارد. نه ورودش دلیل محکمی دارد، نه عملکردش مشخص است و نه خروجش توجیه می شود. فیلم هرچند تلاش دارد به نقد پدیده های اجتماعی امروز بپردازد، اما این کاراکتر بلاتکلیف چیزی جز سایه ای زائد و بی هدف در روایت باقی نمی گذارد؛ درست مانند شخصیت «برادر زن» در فیلم «هفتاد سی» که آمدنش و رفتنش هیچ اثری بر قصه نداشت.
نمونه دیگری از این بی ربطی را می توان در دیالوگ های لایتناهی مشاهده کرد که هیچ ارزش دراماتیکی ندارند و فقط ریتم فیلم را کند و فرسایشی می کنند؛ چیزی که بالاتر از همه به آشفتگی و ناکامی اثر دامن زده است.
میان نکات مثبت و منفی گرفتار شده است؛ از یک سو کوشش برای اجتناب از لودگی های مبتذل قابل تحسین است، اما از طرفی، شخصیت های بلاتکلیف، زنان نیمه کاره و حضور بی منطق کاراکترهای فرعی، فیلم را از تبدیل شدن به اثری کامل و اثرگذار بازمی دارد.
فیلم با استفاده از فضاهای متنوع و تدوینی پرجنب وجوش تلاش می کند تنوع بصری و ریتم سرزنده ای بوجود آورد، اما این مزایا قربانی فیلم نامه ای ضعیف، شخصیت پردازی های ناقص و پایانی نیمه کاره می شوند و در نهایت هیچ کمکی به تجربه مخاطب نمی کنند.
این فیلم درست مانند خیلی از کمدی های سالیان اخیر، با فیلم نامه ای پر از حفره، شخصیت پردازی شتاب زده و پایان بندی ناپخته دست و پنجه نرم می کند. به جای آن که روایت در همین بخش نخست کامل شود، فیلم فضایی نیمه کاره می سازد و نوید دنباله ای احتمالی می دهد؛ گویی تکه ای از قصه تعمداً برای آینده کنار گذاشته شده است.
بطور خلاصه، آریاشهر دو نفر بجای یک کمدی استاندارد، بیشتر شبیه تمرینی شتاب زده برای سرگرمی موقت است؛ شروعی پرانرژی دارد، اما خیلی زود فرو می پاشد و چیزی از خود به جا نمی گذارد.
این اثر نه فقط نتوانسته از ظرفیت بازیگرانش بهره ببرد، بلکه گرفتار همان بحران مزمن سینمای امروز ایران است: داستانهای سطحی که فقط بر تدوین سریع و انرژی لحظه ای تکیه می کنند و در نهایت هیچ خاطره یا اثری در ذهن تماشاچی باقی نمی گذارند.
فیلم روی ساختار زوج های کمدی-شرور حساب باز کرده، اما اجرای این ایده پرتناقض است: یک زوج کمتر شناخته شده بمراتب قدرتمندتر و بامزه تر ظاهر می شود، در حالی که چهره های پرآوازه و باتجربه فیلم، به طرز ناامیدکننده ای بی اثر و کم رمق هستند.
فیلم در نمایش دو زوج شرور خود در عمل گرفتار عدم توازن آشکار است؛ جایی که انتظار می رود ستاره های شناخته شده بدرخشند، بطورکامل خنثی و بی اثر ظاهر می شوند، و جایی که کمترین توقع وجود دارد، بازیگران کمتر شناخته شده روایت را نجات می دهند. نه ورودش دلیل محکمی دارد، نه عملکردش مشخص است و نه خروجش توجیه می شود. فیلم هرچند تلاش دارد به نقد پدیده های اجتماعی امروز بپردازد، اما این کاراکتر بلاتکلیف چیزی جز سایه ای زائد و بی هدف در روایت باقی نمی گذارد؛ درست مانند شخصیت برادر زن در فیلم هفتاد سی که آمدنش و رفتنش هیچ اثری بر قصه نداشت.
نمونه دیگری از این بی ربطی را میتوان در دیالوگ های لایتناهی مشاهده کرد که هیچ ارزش دراماتیکی ندارند و فقط ریتم فیلم را کند و فرسایشی می کنند؛ چیزی که بالاتر از تمامی به پریشانی و ناکامی اثر دامن زده است.
میان نکات مثبت و منفی گرفتار شده است؛ از یک سو تلاش برای اجتناب از لودگی های مبتذل قابل تحسین است، اما از طرفی، شخصیت های بلاتکلیف، زنان نیمه کاره و حضور بی منطق کاراکترهای فرعی، فیلم را از تبدیل شدن به اثری کامل و اثرگذار بازمی دارد.
فیلم با استفاده از فضاهای متنوع و تدوینی پرجنب وجوش تلاش می کند تنوع بصری و ریتم سرزنده ای بوجود آورد، اما این مزایا قربانی فیلمنامه ای ضعیف، شخصیت پردازی های ناقص و پایانی نیمه کاره می شوند و در نهایت هیچ کمکی به تجربه مخاطب نمی کنند.
این فیلم درست مانند بسیاری از کمدی های سالیان اخیر، با فیلمنامه ای پر از حفره، شخصیت پردازی شتاب زده و پایان بندی ناپخته دست و پنجه نرم می کند.
منبع: كاراموند
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان کاراموند در مورد این مطلب