هرهفته یك فیلم كوتاه در مهر -۳۴؛

محاصره ۴ ساله ۴۰ هزار شیعه

محاصره ۴ ساله ۴۰ هزار شیعه به گزارش کاراموند، مصطفی آقامحمدلو کارگردان فیلم کوتاه دنیا منم فوعه که روایتی از محاصره چهار ساله یک منطقه در کشور سوریه است، به عرضه توضیحاتی در رابطه با تجربه ساخت این فیلم پرداخت.



خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: «فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریان ساز در دنیای جدید شمرده می شود و بنا بر این دیگر به سختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر تلاش دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در چارچوب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» سی وچهارمین فیلم کوتاهی است که در چارچوب این گفتگو میزبان کارگردانش بودیم.
«دنیا، منم فوعه» را میتوان در دسته فیلمهای در رابطه با جریان مقاومت در منطقه قرار داد و همان گونه که از نامش برمی آید، تلاش دارد روایتی از منطقه ای فراموش شده با نام «فوعه» در سوریه ارائه نماید.
کارگردان این فیلم کوتاه، پیش از این و به بهانه فیلم کوتاه «اسما» هم در همین سلسله گفتگوها، میهمان خبرگزاری مهر شده بود.
آنچه می خوانید، گفتگوی خبرگزاری مهر با مصطفی آقامحمدلو نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه» است.
* پس از فیلم کوتاه «اسما» این دومین فیلم کوتاه شما با مبحث تحولات سوریه و مشخصاً جریان مقاومت است. بد نیست از اینجا شروع نماییم که ریشه این دغدغه کجاست و تا چه زمانی می خواهید این مسیر را ادامه دهید؟ آیا امکان دارد روزی یک فیلم کوتاه با سوژه اجتماعی از مصطفی آقامحمدلو شاهد باشیم؟
۱۰ سال قبل از آنکه فیلم کوتاه «اسما» را بسازم، در حوزه بحران های منطقه مستندسازی می کردم. حدود ۲۰ الی ۲۵ فیلم مستند در عراق و افغانستان ساختیم که همه آنها بر موقعیت های بحرانی این کشورها متمرکز بوده است.
* که به شکلی می شود همان محور مقاومت.
بله. این ها کشورهای حوزه محور مقاومت هستند. من خودم را فیلمساز مقاومت می دانم و احتمالا فیلمهای بعدی هم که خواهم ساخت، نشانه هایی از این جنس فیلمسازی را در دل خود خواهد داشت. بالاخره هر کسی برمبنای تجربیات و مشاهدات خودش فیلم می سازد. فیلم کوتاه «اسما» که پیشتر هم در رابطه با اش با هم صحبت کردیم، حاصل مصاحبه با یک سوژه واقعی بود.
فیلم «دنیا، منم فوعه» هم حاصل گفتگوهای من با حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر از کسانی است که از محاصره فوعه رها شده بودند. حسم این بود که روایت هر یک از این آدم ها می تواند سوژه ساخت یک فیلم سینمایی بین المللی باشد. فوعه و کفریا، موقعیتی عجیب و غریب داشته اند و بعنوان سخت ترین محاصره تاریخ، احساس کردم حرف های ناگفته ای در رابطه با شان وجود دارد.

* این عنوان «سخت ترین محاصره تاریخ» را برپایه پژوهش مطرح می کنید؟
واقعاً شما نمی توانید نمونه مشابه این محاصره را در هیچ کجای دنیا پیدا کنید. کوبانی ۶ ماه در محاصره بود و محاصره اش هم یک محاصره ۳۶۰ درجه نبود، اما همه دنیا و رسانه ها به آن پرداختند اما در حدود ۴ سالی که فوعه و کفریا در محاصره بودند، سکوت کامل بر جهان حاکم بود و رسانه ها هم سکوت مطلق کرده بودند. حتی رسانه های ایران هم سکوت کرده بودند. این منطقه کوچک در عمق استان ادلب قرار دارد. در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار می گیرند و مطلقاً هیچ چیز به آنها نمی رسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمک هایی را به صورت هوایی در این منطقه رها می کردند اما از آنجاییکه ارتفاعی پایین تر نمی توانستند بیایند، بعضی از این کمک ها به مناطق دیگر می افتاد و به دست این اهالی نمی رسید.
در این منطقه حدود ۴۰ هزار شیعه، به مدت ۴ سال در محاصره قرار می گیرند و مطلقاً هیچ چیز به آنها نمی رسد. برخی اوقات هواپیماهای ما کمک هایی را به صورت هوایی در این منطقه رها می کردند اما از آنجاییکه ارتفاعی پایین تر نمی توانستند بیایند، بعضی از این کمک ها به مناطق دیگر می افتاد و به دست این اهالی نمی رسید
باید حرف های این آدم ها را بشنوید تا بدانید عمق این فاجعه اگر ما دیرتر رسیده بودیم، تا کجا می توانست برود. در حدود یک سال و نیم پایانی محاصره، آدم ها علف هرز و آب باران می خوردند! من یک خانم ایرانی می شناختم که می گفت پیش از شلوغی ها و درگیری ها با همسرش که اهل فوعه بوده ازدواج کرده و به این منطقه آمده بود.
در همان روزهای ابتدایی محاصره همسرش را می گیرند و در پشت بام یک خانه، داخل یک قفس او را می بندند. او تعریف می کرد در تمام طول ۸ روزی که همسرش درحال احتضار قرار داشت و داشت به شهادت می رسید، تمام مدت یکدیگر را می دیدند! تصور کنید چقدر این موقعیت عجیب و دراماتیک است. وقتی با این خانم صحبت می کردم دیدم دختری ۴ ساله دارد که یک سیب را مدام نگاه می کند. وقتی پرسیدم چرا این گونه می کند؟ گفت این دختر من تا کنون سیب را از نزدیک ندیده و در روزهای محاصره به دنیا آمده است.
حوادث روزمره در فوعه، بشدت تکان دهنده و نمایشی بوده است. هر کسی که از فوعه به بیرون آمد، آکنده از این جنس مشاهدات بود. هر کدام از آدم ها احساس می کردند گرفتار سرنوشت خاصی شده اند که دنیا باید صدای شان را بشنود.
* اتفاقاً عنوان فیلم هم نشان داده است که می خواهد خبر از مظلومیت یک منطقه به دنیا بدهد، اما فیلم هیچ اطلاعات خاصی در رابطه با منطقه فوعه نمی دهد. مخاطبی که تابحال اسم فوعه را نشنیده است، چه دریافتی می تواند از روایت فیلم داشته باشد؟
فیلم را اگر بخواهیم نسبت به عظمت حادثه فوعه قیاس نماییم، اساسا حرف اندکی زده است. آنقدر عمق فاجعه و ابعاد این اتفاق ویژه بود که ما سعی کردیم در روایت این فیلمنامه که نسخه اولیه آن در حدود ۵۰ دقیقه بود، همه این ابعاد را پوشش دهیم. در استعداد فیلم کوتاه و با عنایت به دشواری تأمین بودجه برای ساخت فیلم کوتاه، اگر می خواستیم همه آن شرایط ویژه و ملتهب را به تصویر درآوریم، هزینه تولید بسیار بالا می رفت و از پس آن برنمی آمدیم. نمایی از فیلم کوتاه «دنیا، منم فوعه»
* خب اگر بنا را بر ناتوانی روایت درست و جامع بگذاریم، ضرورت ساخت چنین فیلمی چیست؟
فیلم به اندازه خودش می تواند کار کند و حداقل اینست که برای مخاطب این سوال را به وجود می آورد که فوعه کجاست و این انسان ها چه کسانی هستند؟
* ولی نکته اینجاست که مخاطب برای درک فیلم، گویی احتیاج به اطلاعات بیرون از فیلم دارد.
فیلم به اندازه یک فیلم کوتاه می تواند مخاطب را با اسم فوعه آشنا کند اما اساسا این نقطه ابتدایی یک ماجراست. گویی ما تنها یک سطر از فوعه گفته ایم. اشاره کردم فیلمنامه اولیه حدود ۵۰ دقیقه بود اما با هر کسی که صحبت می کردیم، می گفت از نظر بودجه، امکان ساخت چنین فیلمی در مدیوم سینمای کوتاه وجود ندارد. بنا بر این سراغ فیلمنامه کوچک شده ای رفتیم که امکان ساختش فراهم بود و حاصلش حالا مقابل شماست.
حکایت این دوربین در فیلم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره می فرستد و از همین طریق فیلم هایی را به دست می آورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل می گیرد
* این فیلم کوتاه مگر محصول سازمان اوج نیست؟ واقعاً مشکل بودجه داشتید؟
خیر. کمتر از ۵۰ درصد بودجه فیلم را سازمان اوج تقبل کرد. بخشی از آنرا انجمن سینمای جوانان پرداخت کرد، مقداری را هم مؤسسه آوینی و باشگاه فیلم سوره تقبل کردند.
* خیلی هم دست تان تنگ نبوده!
البته این تکه تکه بودجه گرفتن ها، چیزی در حدود ۴ سال زمان برد. هنوز هم ۲۰۰ میلیون تومان بابت تولید این فیلم بدهکاریم.
* حالا که صحبت از امکانات است، در رابطه با دکور هم صحبت کنید. بنظر می رسد فضای کار خیلی شبیه تله تئاتر شده است. چطور به این لوکیشن رسیدید و چقدر از دکور استفاده کردید؟
ما خیلی جستجو کردیم تا لوکیشنی پیدا نماییم که از نظر فضای داخلی و خارجی، شبیه همان ساختمان امن واقعی در فوعه باشد. تلاشمان این بود که لوکیشن واقعی پیدا نماییم و چیزی را از ابتدا نسازیم، اما متأسفانه نتوانستیم. باید جزئیاتی را رعایت می کردیم که برای مخاطب سوری زبان و یا مخاطب آشنا با آن جغرافیا می توانست مهم باشد. در طول یک ماه پیش تولید لوکیشن مناسبی را پیدا نکردیم و تنها گزینه ساخت دکور بود که اتفاقاً گزینه هزینه بری هم برای مان بود.
* در رابطه با ساختار روایت، تمهید دوربین شاهد در فیلم زمانی کارکرد دارد که بتوانیم آنرا تبدیل به یک شخصیت پیش برنده در روایت نماییم. فکر می کنید این دوربین شاهد در فیلم شما توانسته چنین شخصیتی پیدا کند و تبدیل به یک کاراکتر شود؟
ما در روایت خود شخصیتی به نام سیدعلی داریم که از ابتدا او را با یک دوربین هندی کم می بینیم. متوجه می شویم او حدود یک سال است درحال مصاحبه با افراد است و در پایان فیلم هم از آن رمزگشایی می شود و می فهمیم ماجرای آن چیست. حکایت این دوربین هم یک حکایت واقعی در فوعه بوده است. یک مستندساز ایرانی دوربینی را به داخل محدوده محاصره می فرستد و از همین طریق فیلم هایی را به دست می آورد و برمبنای همان تصاویر و اطلاعات عملیات محرم شکل می گیرد. از این منظر اتفاقاً فکر می کند دوربین در این فیلم کاملا یک کاراکتر دارد.

* جز چند دیالوگ گل درشت کاراکترها خطاب به دوربین که مقرر است بخشی از اطلاعات را به صورت مستقیم به مخاطب منتقل کند، این دوربین هیچ هویت و کارکرد دیگری در روایت ندارد.
در رمزگشایی انتهای داستان ما این نکته را مطرح می نماییم که حافظه همین دوربین از راه دختربچه ای به ایران می رسد و برمبنای همان، عملیات نجات فوعه شکل می گیرد. نکته ای که برای مان مهم بود این بود که نقش ایرانیان در نجات فوعه را بدون اشاره مستقیم و بدون وارد کردن کاراکتر ایرانی به داستان، یاد شده قرار دهیم. حضور این دوربین در واقع پی او وی (زاویه دید) ایرانی در روایت است که منجر به نجات این جماعت می شود. البته اشاره مستقیم و گل درشتی به آن نداشتیم.
در مسیر نگارش فیلمنامه خیلی روی این مساله بحث کردیم که این هندی کم چقدر باید در فیلم حضور داشته باشد. حتی در رابطه با فرم تصاویر در ارتباط با هندی کم هم بحث هایی داشتیم تا ببینیم باید از تصاویر ضبط شده توسط هندی کم استفاده نمائیم یا تصاویر دوربین اصلی را با تمهیدات بصری به تصویر هندی کم نزدیک نماییم. نهایتا به این جمع بندی رسیدی که زیبایی شناسی فیلم را خیلی نباید از بین ببریم. اگر می خواستیم از تصویر واقعی دوربین هندی کم استفاده نمائیم و یا تمهیداتی مانند درج دکمه قرمز «Rec» در کنار تصویر و قاب معروف هندی کم را به کار ببریم، بسیاری از فیلم بیرون می زد. هم روایت را از دست می دادیم و هم یکدستی فضای بصری فیلم از بین می رفت. از همان دوربین اصلی استفاده کردیم و سعی کردیم با تغییر فاصله کانونی و ریختگی تصویر، حس دوربین هندی کم را به مخاطب القا نماییم.
وقتی روس ها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که هم سطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانیان هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانه ای فعالیتهای خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت احتیاج به مستندسازی داریم و بنا بر این فضای کار کمی باز شد
* چرا زبان فیلم فارسی است؟ در دقایق ابتدایی حتی این حس به مخاطب دست می دهد که فیلم در ارتباط با جنگ ایران و عراق است! در حالیکه زیرنویس و استفاده از زبان اصلی، خیلی وقت است که در سینمای ما حل شده است. فیلم قبلی خودتان زیرنویس داشت و همین شب ها هم سریال «عاشورا» به زبان ترکی از تلویزیون پخش می شود و زیرنویس دارد.
فیلم «اسما» را سعی کردیم با زبان شامی و لهجه سوری بسازیم. حدود ۶ ما برای بازیگرش گشتیم و او هم یک ماه و نیم زیرنظر مشاور لهجه تمرین کرد اما نهایتا فقط توانستیم به لهجه واقعی، نزدیک شویم! ما همه ایران را گشتیم و هر کس که فکر می کردیم می تواند در فضای فیلم به زبان عربی سوری صحبت کند، آمد و تست داد اما به نتیجه نرسیدیم. اگر می خواستیم در این فیلم هم زبان اصلی را رعایت نماییم، که خودم خیلی دوست داشتم این اتفاق رخ دهد، باید فیلم را در سوریه می ساختیم و هزینه اش بسیار بالا می رفت.
البته در سینمای جهان هم ما نمونه هایی داریم. مانند ریدلی اسکات که در رابطه با یونان باستان فیلم می سازد اما کاراکترها انگلیسی صحبت می کنند. نمونه هایی از این دست بسیار داریم. البته این فیلم کوتاه برای اکران در سوریه و کشورهای عربی دوبله شده است اما در پخش بین الملل همین زبان فارسی و زیرنویس انگلیسی را خواهیم داشت. نکته دیگر هم این بود که در هدف گذاری برای مخاطبان، سهم ۷۰ درصدی برای مخاطبان داخلی در نظر گرفته بودیم.
*خب چه نیاز بود این همه برای رسیدن به لهجه اصیل سوری تلاش کنید؟ مگر چند درصد مخاطبان ایرانی متوجه این لهجه می شوند؟
می خواستیم به آن فضا نزدیک شویم می خواهم اینجا این را هم بگویم که هنوز شبهه های زیادی در ذهن مردم ایران نسبت به ماجراهای سوریه وجود دارد و کسی هم نیست که پاسخ به این شبهه ها برایش مساله باشد! ما در ماه های اولیه که برای مستندسازی به سوریه می رفتیم، ما را درون گونی می کردند و به ایران بازمی گرداندند! در تمام ۴۰ سال قبل ما همواره حفاظت را بر روایت ترجیح داده ایم و برای همین دوستان ما همواره حضور دوربین را مزاحم می دانستند! هنوز هم شرایط همین است.
وقتی روس ها به سوریه آمدند، تازه دیدیم که هم سطح تجهیزات نظامی، دوربین به همراه دارند. اینجا بود که ایرانیان هم متوجه اهمیت دوربین و پوشش رسانه ای فعالیتهای خود در سوریه شدند. از سال پنجم یا ششم حضور ما در سوریه بود که حاج قاسم گفت احتیاج به مستندسازی داریم و بنا بر این فضای کار کمی باز شد. در عین حال همچنان در روایت گری عقب هستیم.

1402/06/06
09:51:54
5.0 / 5
297
تگهای مطلب: اهدا , ایران , بازیگر , بحران
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۳
karamond.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاراموند محفوظ است

كاراموند



برند کاراموند لاکچری